میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران
میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران

چگونه مشاهیر و نامداران یک سرزمین خلق می شوند؟

میر جلال الدینی کزازی

کزازی چگونه به رشته زبان و ادبیات فارسی علاقه‌مند شد؟/ جایگاه مهم فردوسی و حافظ در خانواده استاد

اگر سرزمین ایران در جهان سر افراز است، این سر افرازی را تا حد بسیار زیاد مدیون مشاهیر و نامدارانش مانند فردوسی ، سعدی، حافظ , مولوی، خیام، پور سینا، محمد زکریای رازی، بیرونی، خوارزمی، خواجه نصیر  و دیگر بزرگان علم و ادب می باشد که در ایران بزرگ به جهان پا گذاردند. اگر پرسش کنیم که راه خلق نامداران و مشاهیر چیست باید زندگی نامه مشاهیر را برخواند تا به زوایای جهش و تکامل آنان پی برد. گزارش زیر را از نوشتاری در سایت خبر گذاری کتاب ایران یا همان ایبنا بر گزیده ام که جویندگان را به کار می آید:
از پدر خانواده آغاز شد:
(...کزازی با اشاره به دلایل بازگویی این داستان، تصریح کرد: این قصه نموداری بود از فراخای فرهنگی خانواده‌ای که در آن بالیده و پرورده شدم. روان‌شاد پدر من، مردی بود بسیار دلبسته ایران‌. از تاریخ و ادب فارسی همواره با ما سخن می‌گفت. به شیوه‌های گوناگون من و دیگر فرزندان را برمی‌انگیخت تا با این جهان شگرفِ ورجاوند و بی‌همانند که جهانِ ایرانی است آشنایی بجوییم.
این پژوهشگر سرشناس ادامه داد: روان‌شاد پدر، گاهی سروده‌ای را هم در می‌پیوست، هرچند نمی‌خواست به سخنوری آوازه‌ای بیابد. زیرا گه‌گاه چنین می‌کرد و من بدین گونه با سخن فارسی آشنایی یافتم. اما رخدادی این آشنایی را ژرفا بخشید و بنیادی تازه را در نهاد و یاد من پی‌افکند.
یکی از دوستان بیتی چند بر خواند:
میرجلال‌الدین کزازی گفت: ما دهستانی داشتیم که به مرده‌ریگ و میراث به پدرم رسیده بود. در آن زمان سرگرمی‌های امروز در کار نبود پس روزهای آسودگی و بیکاری را به این دهستان می‌رفتیم. روزی در مرغزاری خرم، خوانی گسترده بودند و ما برآن نشسته بودیم.
وی با بیان اینکه در آن زمان نوجوانی بوده است، ادامه داد: همراه ما خانواده پدری و خانواده افدری بودند. یکی از افدرزادگان من چند بیتی را از یکی از سخنوران نامدار ادب پارسی بر زبان راند. نمی‌دانم که در این بیت‌ها چه کارمایه و نیرویی نهفته بود که بازتابی دیگرسان در روان و نهاد من یافت.
این شاهنامه‌پژوه ابراز کرد: تو گویی از رویه‌های خودآگاهی من گذشت و به لایه‌های نهان ناخودآگاهی‌ام راه برد. به ناگاه بی‌آنکه من بخواهم و بدانم، دری به جهانی شگرف و شگفتی‌انگیز، ناشناخته، رازآلود و افسانه‌گون در برابر من گشود. آن زمان بود که من نخست دریافتم و پس از آن باور کردم که جهان سخن، جهانیست که تنها برای سرگرمی نیست. جهانی که در ارج و ارزش اگر از دیگر جهان‌ها کمتر نباشد دستِ کم، هم‌تراز و هم‌پایه آنهاست.
وی افزود: از آن پس نظر من به زبان پارسی دگرگونی بنیادینی یافت. همین انگیزه‌ای شد که وقتی می‌خواستم برای ادامه تحصیل در دانشگاه رشته‌ای را برگزینم، تنها انتخابم رشته زبان و ادب پارسی بود. هیچ رشته دیگری در کنار آن نبود. در دانشگاه تهران پذیرفته شدم و رده‌های مختلف آموزشی را در همین دانشگاه گذراندم.

با فردوسی زندگی کنیم!
این چهره ماندگار فرهنگی ادامه داد: از میان سخنوران بزرگ ایران می‌توان گفت فردوسی جایگاه و پایگاه ویژه‌ای در خانواده ما داشت. بعد از فردوسی، حافظ هم همانقدر ارزشمند بود. به هرانگیزه و بهانه‌ای یادی از این دو می‌رفت. روان‌شاد پدر بیتی بلند و دلپسند را بر زبان می‌راند. شاید این انگیزه‌ای بود که من از همان سالیانِ خردی، به شاهنامه بیش بگرایم و دل ببندم.
میرجلال‌الدین کزازی ادامه داد: برآنم که چگونگی سرزمین و بوم‌گاهِ آدمی به‌ویژه جایی که در آن زاده شده و بالیده است، در پیوند با ویژگی‌های اندیشه، خوی و قلم آن فرد است، شاید اگر من به رزم‌نامه گرایش بیشتری داشته و دارم و بیشینه کتاب‌هایی که نوشته‌ام در این زمینه است، به جغرافیای کرمانشاه برمی‌گردد.
کوه بیستون و شگفتیهای آن
وی با اشاره ویژگی‌های جغرافیایی کرمانشاه گفت: کرمانشاه شهری‌است که پیرامون آن را کوهساران بلند در برگرفته است. به عنوان نمونه یکی از شناخته‌ترین و ارجمندترین کوه‌های ایران که کارکردی نماد شناختی هم در فرهنگ ایران یافته است، کوه بیستون در نزدیکی شهر کرمانشاه است. نام آن به تنهایی ارج و ارزِ این کوه را در فرهنگ و اندیشه و باورهای ایرانی آشکار می‌دارد.
این ادیبِ نام‌آشنا بیان کرد: بیستون ریخت دیگرگون شده «بغستان» است. کوه بغان، ایزدان و نیروهای مینویی فراسویی. شاید بتوان گفت پر آوازه‌ترین کوه در پهنه سخن پارسی است. شاید بتوان گفت این جغرافیا نیز در این دلبستگی کارساز بوده است. اگر در شهری دیده به دیدار جهان می‌گشودم که در کرانه دریا بود، شاید دلبستگی من دیگرگون می‌شد.
وی بیان کرد: در میان دفترهایی که نوشته‌ام، که به بیش از صد و اندی پوشینه است، چندین دفتر گفتگوگرانه است و پاسخی است به پرسش‌هایی که پرسشگران با من درمیان نهاده‌اند. شاید پنج یا شش پوشینه در این زمینه است که یکی از آن‌ها «آوایی از ژرفا» نام دارد که پرسش‌هایی در زمینه زبان پارسی است. در پاره‌ای از این گفتگوها من به پرسشگر که فردی اندیشه‌ورز به نام غلامرضا ارشاد بود و دو سال را برای آن گفت‌وگوی مایه‌ور اندیشه بود، می‌گفتم که پاسخ را از پیش با من درمیان منه. خوب می‌دانستم زمینه گفت‌وگو چیست اما از پرسش‌ها آگاه نبودم.

کزازی گفت: آن آزمون برای من آزمونی بسیار دلچسب وشگفتی‌انگیزی بود چون در پاسخ به این پرسش‌ها که در دم باید داده می‌شد دانستم که من چیزهایی را می‌دانسته‌ام که نمی‌دانسته‌ام، می‌دانم. سرنوشت پاسخ را پرسش پایه می‌ریزد. اگر پرسش سنجیده، اندیشیده و باریک‎بینانه باشد، پاسخ، پاسخی هم‌گون و هم ساز با آن خواهد بود، و پرس‌های آن دوست پرسنده پاسخ‌هایی را در پی آورد که پیش تر از آن‌ها آگاهی نداشتم.»

به نقل از سرویس خبر گذاری کتاب  ایران: ایبنا

امیر تهرانی

چگونه ایران را ساختند؟

دکتر ابراهیم چهرازی

خلاصه : دکتر ابراهیم چهرازی، در پانزدهم مهرماه سال 1287 خورشیدی، در دهکدة باغبادران از توابع لنجان اصفهان چشم به جهان گشود.وی تخصص رشته بیماریهای اعصاب و روان را از دانشکده پزشکی پاریس دریافت کرد و در سال 1315 به عنوان متخصص اعصاب و روان به ایران مراجعت کرد و به عنوان دانشیار بخش اعصاب و روان به فعالیت پرداخت. ایشان پس از عمری تلاش در عرصه علمی و پژوهشی در سال 1349 و در زمان تصدی علی نقی عالیخانی به ریاست دانشگاه، به افتخار بازنشستگی نایل آمد.

گروه : علوم پزشکی

رشته : اعصاب و روان

خاطرات کودکی : سید ابراهیم چهرازی از روستا محل زادگاهش و همچنین از پدر و دوران کودکی خودش چنین یاد می کند: "دهکده باغبادران از توابع لنجان ، پیشینه ای در تاریخ کهن ایران دارد که یادگارهای آن هنوز هم بر جای جای آن دیده می شود. پدرم – مرحوم آقا سید مرتضی-که ابتدای دورة تحصیل خود را به همراه عموزادة خود – مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی- برای تحصیل به اصفهان و مدرسة نیم آورد رفته بود پس از دو سال از طلبگی منصرف شد و در مجلس درس حاج میرزا محمدباقر حکیم باشی در چهارسوق اصفهان حاضر شد. مدت پنج سال به عنوان دستیار میرزا مسیح خان- حافظ الصحة اصفهان- به تحصیل پزشکی پرداخت و با استفاده از کتب پزشکی ترجمه شده مدرسة طب دارالفنون به باغبادران برگشت و به عنوان حکیم باشی به طبابت پرداخت. سالها بعد عموزادة پدرم با تحصیل در نجف و محضر بزرگان علوم دینی، مراحل اجتهاد را طی نمود و در حدود سی سال پایان عمر، عهده دار زعامت و مرجعیت شیعیان جهان شد. پدرم- مرحوم سید مرتضی حکیم باشی- شاخص ترین پزشک حوزة لنجان علیا بود که بیش از صدهزار نفر جمعیت داشت. مطب مرحوم پدر در قسمت شرقی خانه ما بود و آن عبارت بود از اتاقی بزرگ برای معاینه و پذیرایی بیماران و یک حیاط خلوت که برای مراجعه کنندگان ساخته شده بود. در قسمت شمالی حیاط خلوت دو اتاق بود و بیمارانی که از دهات اطراف می آمدند در صورت لزوم آنجا می خوابیدند. در قسمت شرقی مطب داروخانه بود که داروساز نسخه های حکیم باشی را می گرفت و در ازای پول دوا می داد. من از کودکی همیشه دنبال پدرم بودم و همیشه سعی می کردم از او چیزی یاد بگیرم. او سرمشق بزرگی برای من بود. به مردم خدمت می کرد و مردم هم او را دوست داشتند."

اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : پدر سید ابراهیم چهرازی به درس خواندن فرزندانش اهمیت می داد.

تحصیلات رسمی و حرفه ای : سید ابراهیم چهرازی دورة دبستان را در «مدرسة علیه» اصفهان به پایان رساند." ریاضیاتم بسیار قوی بود و در امتحانات نهایی ششم ابتدایی اصفهان تمام نمراتم بیست شد. ادارة فرهنگ اصفهان به عنوان جایزه، با تشریفات خاصی یک جلد کتاب «سفرنامه ابراهیم بیگ» را به من اهدا کرد. این کتاب که به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان پرداخته است در من که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم چنان تأثیری گذاشت که هیچ گاه آنچه را که در آن خواندم از یاد نمی برم. " سیکل اول متوسطه را در مدرسه صارمیه اصفهان به اتما رساند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران عزیمت کرد و در دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت. او در سال 1308 در امتحانات اعزام دانشجویان به خارج از کشور شرکت کرد و از دو رشته تحصیلی ریاضی و علوم طبیعی که بالغ بر 1200 نفر شرکت کننده داشت ،به عنوان نفر اول برگزیده شد.او برای تحصیل خود در فرانسه رشته پزشکی را انتخاب کرد و تحصیلاتش را در دانشکده پاریس ادامه داد .وی پس از گذراندن دوران عمومی، به مدت دو سال دوره تخصصی بیماریهای اعصاب و روان را تعلیم دید و پایان نامه خود را که به ابتکاری در رشته بیماریهای روانی بود با درجه خوبی دفاع کرد و بعد به چاپ رسانید.

خاطرات و وقایع تحصیل : سید ابراهیم چهرازی از دوران تحصیلش در مدرسه صارمیه چنین بیاد دارد : "مطالب کلاس اول متوسطه برای من و دو نفر از همکلاسیهایم که درسمان از بقیه بهتر بود تازگی نداشت به همین علت پیش «آقاضیا» - مدیر دبیرستان- رفتیم و مسأله را در میان گذاشتیم. از ما امتحان گرفتند و من با نمره بیست به کلاس دوم فرستاده شدم. کلاسهای دوم و سوم را هم با معدل بیست به پایان رساندم . سال 1304 شمسی در حالی که کارنامة سیکل اول متوسطه را در دست داشتم پدرم مرا به تهران و دبیرستان دارالفنون فرستاد. من در تهران در اتاقی از خانة پسر دایی خودم - محمودآقا- که بازرگان بود ساکن شدم و از طرف پدرم ماهانه دوازده تومان مستمری دریافت می کردم. صبحانه و شام را از قرار ماهیانه شش تومان بابت اقامت در منزل پسردایی ام می پرداختم و ناهار را در رستوران محلة عربها مجاور دارالفنون، چلوکباب به قیمت دو ریال می خوردم." دکتر چهرازی همچنین در زمان تحصیل در فرانسه خاطرات خوبی بیاد دارد : "در پاریس ما را به «مدرسه سن لویی» معرفی کردند. مقرری ما ماهانه از قرار یکهزار و ششصد فرانک بود که هشتصد فرانک آن را بابت یک پانسیون و غذا می پرداختم. صاحب پانسیون که سروان ژاندارمری فرانسه بود حقوق ماهیانه ششصد فرانک داشت. سال اول پزشکی را در دانشکده طولوز به پایان بردم. در سال دوم و سوم هم شاگرد موفقی بودم تا آنجا که غالباً همکلاسی ها برای دوره کردن دروس خود، به من مراجعه می کردند و راهنمایی می خواستند. در پایان سال سوم قرار شد اگر کسی در امتحانات پایان سال حداقل هشت نمره از ده نمره را بدست آورد به دانشکده پاریس می رود. من در آن امتحانات نه نمره کسب کردم و با دریافت پانصد فرانک جایزه به پاریس منتقل شدم. در سال 1934 برابر با 1313 خورشیدی به دستور رضا شاه جشن هزارة فردوسی در ایران برگزار می شد. در بسیاری از کشورهای متحد با ایران این مراسم برگزار می شد. از جمله در فرانسه این جشن در دانشگاه سوربن برگزار گردید. ما به عنوان دانشجویان مقیم فرانسه قرار گذاشتیم که دست به کار شویم. در بین پیشنهادهای مطرح، من پیشنهاد کردم که به عنوان یک کار ماندگار، یک مجسمه از فردوسی ساخته شود. با پولی که روی هم گذاشتیم مجسمه ای توسط آقای لورنزی مجسمه ساز معروف ساخته شد. در مراسم جشن این مجسمه در وسط سالن روی پایه ای بلند قرار داده شده بود. در سال 1315 این مجسمه به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هدیه شد."

فعالیتهای ضمن تحصیل : سید ابراهیم چهرازی در کنار تحصیل بنا به پیشنهاد پدرش به همراه برادر بزرگش در مدرسه آلیانس با هدف یادگیری زبان فرانسه ثبت نام کرد و مدتی را در آنجا به آموزش زبان فرانسوی پرداخت.

وقایع میانسالی : ابراهیم چهرازی در سال 1315 به عنوان متخصص اعصاب و روان به ایران مراجعت کرد و به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به فعالیت پرداخت. دکتر چهرازی از دوران خدمت خود چنین خاطره ای بیاد دارد: در سال 1317 وقتی دختر شهردار وقت تهران - آقای غلامحسین ابتهاج- را که به نوعی بیماری روانی مبتلا شده بود و مدتها معالجه وی نتیجه بخش نبود درمان کردم. نماینده شهردار از من خواست حق الزحمه خود را بگویم تا پرداخت شود. من به گفتم: «به آقای شهردار بگویید که شما متمول هستید برای همین برای دختر شما موجباتی فراهم شد تا درمان شوند اما بسیاری بیماران دیگر مانند دختر شما هستند که به دلیل نبود امکانات کافی برای آنها درمان آنها ممکن نیست. پیشنهاد می کنم با امکانات و اختیاراتی که دارید دستور دهید در بیمارستان شمارة یک شهرداری تهران برای بیماران اعصاب، سرویسی دایر شود تا مبتلایان به این بیماری به آنجا مراجعه کنند. حق الزحمة اینجانب قبول این پیشنهاد است.» این پیشنهاد با موافقت شهردار روبرو شد و قرار شد ده تخت در بیمارستان فوق در اختیار سرویس اعصاب قرار داده شود. اما این بیمارستان پنجاه تختخوابی و همه آنها به سرویسهای داخلی، جراحی و زنان و زایمان اختصاص یافته بود. بالاخره با پیگیری من به هر ترتیبی بود دو اتاق کوچک که در کنار درب خروجی بیمارستان قرار داشت به این امر اختصاص پیدا کرد. بیمارستان شماره یک شهرداری در خیابان باغشاه بود و امروز بیمارستان روزبه نامیده می شود.

مشاغل و سمتهای مورد تصدی : سید ابراهیم چهرازی در سال 1315 دانشیار بیماریهای اعصاب دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و به ریاست بخش اعصاب بیمارستان رازی منصوب گردید.در طی همین سالها یعنی18- 1316خدمت سربازی اش را گذراند. از دیگر سمتهای وی می توان به موارد زیر اشاره کرد: - دبیر انجمن مبارزه با تریاک و الکل در سال 1322 - ریاست بخش اعصاب و روان بیمارستان پهلوی - رئیس انجمن اعصاب و روان ایران در سال 1322 - نائب رئیس کنگره فدراسیون جهانی سلامت فکر در لندن در سال 1327 - عضو افتخاری آکادمی اعصاب امریکا در سال 1335 - نائب رئیس کنگره در کنگره های جهانی اعصاب که هر چهار سال یکبار در بروکسل ،رم و وین . در سال 1349 و در زمان تصدی علی نقی عالیخانی به ریاست دانشگاه، سید ابراهیم چهرازی به افتخار بازنشستگی نایل آمد.

فعالیتهای آموزشی : با ورود پروفسور ابرلن به ایران و سروسامان دادن به دانشکده پزشکی ،از سید ابرهیم چهرازی به عنوان استاد اعصاب و روان ، برای تدریس و آموزش در بخش اعصاب دعوت به عمل امد.او از همان ابتدا در بیمارستان شماره یک شهرداری شروع به کار کرد و بعد در بیمارستان هزار تختخوابی ، بخش اعصاب 60 تختخوبی این بیمارستان را تاسیس کرد.

مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : - تاسیس اولین بیمارستان خصوصی جهت بیمارستان اعصاب و روان - تاسیس بیمارستان چهرازی در سال 1324 - تاسیس بخش اعصاب در بیمارستان شماره یک شهرداری - تاسیس انجمن مبارزه با تریاک و الکل - تاسیس بهداشت روان ایران - تاسیس انجمن بهارستان در زمان ورودش به ایران

چگونگی عرضه آثار : سید ابراهیم چهرازی در سالهای 1315 تا 1347 دو جلد کتاب به زبان فرانسه و بیش از ده جلد کتاب در زمینه های اعصاب و روان و بیماری و سلامت آن نگاشته است و نیز سی و شش مقاله در مجله دانشکده پزشکی و هشت مقاله در مجلات دیگر نوشته است.آثار :  طبیب در جامعه      ویژگی اثر : تالیف- این کتاب مشتمل بر وضع وخیم طبابت در ایران و وظایف پزشکان می باشد.منابع :     1http://museum.tums.ac.ir/famous/v-famousview.asp

منبع وب ستارگان ایران و جهان نوشته آقای کاوه حسابی

انتخاب امیر تهرانی

چرا تعداد زنان و دختران بیشتر از مردان و پسران است؟

شعرهای مولوی نیاز به تمرکز و دوباره خوانی دارد. برخی از این شعر ها نوعی اخطار و تنبیه هم  هستند. اخطارها و تنبیهاتی که خواننده فکور را به تفکر وا   می دارد و به او گوشزد می کند که رازهای اصلی را خدای خالق می داند که طراح عالم هستی و موجودات است. او از زیادی و کمی مرد و زن و‌ چرایی وجود و تعداد  آنان اطلاع دارد. ولی اگر انسان نیز قدم در مسیر تفکر و اندیشه بگذارد برای او فتح بابی می شود و به برخی از رازها پی می برد.

شعر زیر داستان ایراد مردی است  که  روزی خسته و مانده به دکان رفت تا متاعی خرید کند که ناگهان تعداد زیادی از زنان زیبارو بر در دکان دیده و زبان به اعتراض گشوده و از یکی از زنان پرسیده بود: چرا این همه زن وجود دارد؟ و زن پاسخی رندانه و ضربه دار به او داده بود:

زن در پاسخ مرد گفته بود : این تعداد از زنان را زیاد مدان ! زیرا علیرغم زیادی تعداد زنان ، شما مردان به بی راهه می روید و به لواط مشغول می شوید و فسادتان همه جهان را آلوده می سازد:


آن یکی می‌شد به ره سوی دکان


پیش ره را بسته دید او از زنان


پای او می‌سوخت از تعجیل و راه


بسته از جوق زنان هم‌چو ماه


رو به یک زن کرد و گفت ای مستهان


هی چه بسیارید ای دخترچگان


رو بدو کرد آن زن و گفت ای امین


هیچ بسیاری ما منکر مبین


بین که با بسیاری ما بر بساط


تنگ می‌آید شما را انبساط


در لواطه می‌فتید از قحط زن


فاعل و مفعول رسوای زمن


تو مبین این واقعات روزگار


کز فلک می‌گردد اینجا ناگوار


تو مبین تحشیر روزی و معاش


تو مبین این قحط و خوف و ارتعاش


بین که با این جمله تلخیهای او


مردهٔ اویید و ناپروای او


رحمتی دان امتحان تلخ را


نقمتی دان ملک مرو و بلخ را


آن براهیم از تلف نگریخت و ماند


این براهیم از شرف بگریخت و راند


آن نسوزد وین بسوزد ای عجب


نعل معکوس است در راه طلب


امیر تهرانی



مراتب پیامبری چگونه شکل می گیرد،؟(نظرات ابن سینا)

تکامل روح پیامبری

پور سینا در تشریح و تعریف وحی ، و معجزه  و اخبار از رازهای پنهانی مطالبی دارد که نیاز به مطالعه دقیق دارد تا بتوان رازهای پنهان در  نوشتار او کشف و توضیح داده شود. 

از نظر پور سینا وحی  حاصل تکامل و تعالی نفس پیامبر  به عالم بالا است, بدین گونه  که نخست  نفس پیامبر  به گونه ای تکامل می یابد  که قادر به اتصال به عقل فعال (روح القدس) و ادراک معانی کلی می شود .

تکامل قدرت خیال

 قوه خیال وی نیز از چنین قدرتی برخوردار است که می تواند اصول کلی را با حفظ اصل وجود و سنخیت و تناسب آن, به صورت خیالی و حسی تنزل داده و در نتیجه کلام خدا را بشنود و فرشتگان الاهی را ببیند. 

وحی معجزه است 

مساله دیگری که ابن سینا در این زمینه به تحلیل آن می پردازد معجزه است. معجزه از نظر ابن سینا محدود به افعال خارق عادت انبیا نیست. از نظر او, اصل وحی نیز خود نوعی معجزه است, بنابراین معجزه یکی از اجزا و عناصر مبحث نبوت است که قابلیت تحلیل فلسفی دارد.

عقل پیامبری 

معجـزه مربوط به قوه عقل که نتیجه آن اتصال با عقل عالم هستی است بنیان مسئله نبوت است. زیرا به کمک قـوه عقـل اسـت کـه پیامبر تا آن حد که بشر توانایی ان را دارد و به مبدا و معاد و ملائکه  و کیفیت آنها علم حاصـل می کند.

 یعنی علم نبوت و یا علم الهی خاصی که اختصاص به انبیا دارد از طریق این معجزه به دست میآید. پس گرچه فی المثل پیامبر اسلام امی بود و قدرت خواندن و نوشتن را نداشت ولی بامعجزه الهی بر علوم اولین و آخرین دست یافت. 

 بـه عـبارت شـیخ گوئی عقل فعال همچون شعله ای است که ناگهان جان پیامبر را مشتعل می سازد و نور معرفت الهـی وجـود او را چـنان فـرا می گیرد که بر علوم اولین و اخرین احاطه می یابد. 

تکامل قوه حدس

البته  عقل قدسی و قوه حدس در نبی برای حصول معجزه عقلانی ضرورت دارد. ابـن سـینا خو د تذکر می دهد که رسیدن به این مرتبه از کمال عقل برای  تعداد اندکی  ازآدمیان امکان دارد که همان انبیا الهـی هسـتند. 

شـیخ در رساله مبدا و معاد در توضیح معجزه عقلی پیامبر و امکان اتصال به عقل فعال و حصول قوه حدس  چنین می نویسد «اما ان هذا و ان کان اقلیا نادرا فهو ممکن غیر ممتنع» 

احاطـه عقلی پیامبر بر مرتبه معقول از نظام هستی و کسب فیض از آن مقدمه ای است برای اصلاح و تکمیل عقول آدمـیان .

دو هدف اصلی پیامبران و نزول وحی

ابـن سینا خود تذکر میدهد که وحی انبیا دو هدف را تامین می کند، اصلاح عالم حسی با سیاست و اصلاح عالم عقلی با علم. 

روشن است که این علم که سامان بخش به عالم عقلی است از راه همین معجزه عقلی حاصل می شود . 

الحسى بالسیاسة العالم العقلى بالعلم.» 

معجزه قوه خیال

معجـزه دوم انبـیا مـربوط بـه قوه خیال است. در این مرتبه پیامبر به واسطه استعداد وآمادگی که در قوه خیال خود دارد مـی توانـد امـور حال ، گذشته و اینده را در یابد. یعنی پیامبر زندان زمان حال را در می شکند و به نحوی در گذشته حـال وآینده حضور می یابد و از حوادث موجود درآنها خبر میدهد.

 صفت مبشر و منذر بودن انبیا به این نوع از معجزات بـر مـی گـردد. بسیاری از کارهای خارق العاده که توجه مردم را به انبیا معطوف می کند در زمره این نوع از معجزات انبیا اسـت. بـیان سرگذشـت انبـیا و امـتهای گذشته پیشبینی های حوادث آینده مانند پیروزی رومیان بر ایرانیان و خبر دادن از قتل کسری پادشاه ایران و موت نجاشی همه از این گونه اند. 

البته اخبار غیبی و خبر دادن از گذشته، حال یا آینده اختصاص به انبیا ندارد آدمیان دیگری هم میتوانند به مراتبی از ایـن کمال نایل شوند مانند رویاهای صادقه یا الهاماتی که به بعضی از عرفامی شود ،اما پیامبر در حالت خواب و بیداری هر دو و با تایید الهی وقوه قدسی به این حقایق دست می یابد.  

بنابر این برای رسیدن به مقام پیامبری و توفیق به دریافت وحی لازم است که تحولات زیر در و‌جود، نفس و روح پیامبر صورت گیرد‌:

1-روح پیامبر طوری به تکامل برسد که توانایی ار تباط و اتصال به عالم بالا را دارا شود‌ .

2-قوه خیال پیامبر به در جه ای از تکامل برسد که قادر به شنیدن کلام خدا و سخن فرشتگان باشد.

با تکامل همین قدرت است که پیامبران بر گذشته و آینده و‌حوادث رخ نداده پی می برند.

3-قوه عقل پیامبر به گونه ای رشد و توسعه یابد که بتواند معانی کلی را در یافته و او را قادر سازد تا با مبدا و معاد و فرشتگان مرتبط گردد.

4-عقل فعال یا همان عقل قدسی که بر آمده از قدرت پروردگار است هم چون شعله ای جان پیامبر را در بر گیرد و در این زمان است که او یعنی شخص پیامبر بر دانش های خاص الهی آگاهی می یابد .

امیر تهرانی


نظرات ابن سینا در باره وحی به پیامبران(۱)

ابن سینا در باره وحی می گوید:

کمال پیامبر در در یافت وحی و یا نبوت مخصوص هر قوه نقش قوای نبوی در آمادگی برای دریافت وحی پیامبر در هر یک از قوای وجود خود در سر حد کمال است و بوعلی این کمال را، نبوت مخصوص هر قوه می‌نامد که بدان لحاظ پیامبر حائز مقام نبوت گشته است و در هر قوه‌ای از قوا آیتی را که نشانه اعجاز او در آن قوه است از خود به نمایش گذاشته است.

کتاب شفا :

ابن‌سینا در کتاب النفس شفا از آنها با عنوان نبوت مخصوص هر قوه و در رساله فعل و انفعالات با عنوان اعجاز نبی در هر قوه یاد کرده است.

«پیامبر پس از کمال در این قوای سه‌گانه، کلام الهی را می‌شنود و ملائکه او را می‌بیند درحالی‌که به‌صورتی قابل رؤیت برای او درآمده‌اند و در گوش او صوتی ایجاد می‌کنند که آن را از جانب خدا و ملائکه می‌شنود، بی‌آنکه صوت کلامی از سوی مردم یا حیوانی باشد و آن کسی است که به او وحی شده است 

1. مخصوص قوه عقل نظری

نفس نبی به سبب شدت صفا و نهایت اتصال به مبادی عقلی در فروزندگی و اشتعال و پذیرش و قبول از عقل فعال بسیار حساس است و صورت‌های در عقل فعال ناگهان  و یا نزدیک به ناگهان در او ارتسام می‌یابد و ویژگی آن این است که تقلیدی نیست و مشتمل بر حدّ وسط است. 

این‌گونه از نبوت بالاترین نیرو و قوای نبوت است و سزاوار است که قوه قدسی نامیده شود و بالاترین مراتب قوای انسانی است .»

توضیح: راه درک در عقل نظری از طریق حد وسط است و امور معقوله از طریق حد وسط حاصل می‌شوند و این حد وسط به دوگانه حاصل می‌شود: گاهی از طریق تعلیم و فکر است و گاهی از طریق حدس است 

و حدس آن است که فرد به ذات خود حد وسط را استنباط می‌کند و ذکاء درجه قوت در حدس است . 

پس «حدس دریافتن حدّ وسط است بدون اندیشه و رؤیت» ؛ اما مردم در قوه حدس از نظر کم و کیف متفاوت‌اند .

ابن‌سینا حتی منشأ و مبادی تعلیم را حدس می‌داند و معتقد است همه علوم، به‌ناچار منتهی به حدس‌هایی هستند که ارباب حدس آنها را استنباط کرده و بعد به متعلمین عرضه کرده‌اند .

ابن‌سینا در رساله فعل و انفعال، درجه کمال آن را در نبی، اعجاز پیامبر از این جهت برمی‌شمارد که از نوع فضیلت علمی است.  می گوید که پیامبر بدون تعلیم و تعلم بشری به‌قدر طاقت بشری و آن‌قدر که بخواهد به احاطه علمی می‌رسد .

در رساله تفسیر سوره اعلی آورده است: کمال در قوه نظری آن است که بشود نفسی قدسی و شرافت یافته به علوم حقیقی و معارف الهی که چون چیزی را بشناسد یادش نرود 

در تفسیر سوره اعلی از این قوه به قوه عملیه تعبیر می‌کند که به اعتبارش نفس انسان قادر است بر تصرف در این بدن و به‌واسطه آن در اجسام این عالم به طریق درست‌تر و شایسته‌تر 

 از نظر آت ابن سینا در کتابهای مختلف این نتایج بدست آمده است:

وحی دارای این عناصر و ویژگی‌ها است:

-  پیوندی است میان پیامبر و فرشتگان.

-  القاء چیزی است به نبی که خفی و پنهان است.

-  بدون زمان است.

-  در نفس پیامبر، صورت ملقی و ملقا نقش می‌بندد.

-  می‌تواند به عبارات گوناگون چون عبری و عربی باشد.

-  از نوع تأثیر نفسانی در امر نفسانی دیگر است.

-  فیضان علوم الهی بر لوح قلب نبی است.

-  دریافت آن نیازمند استعداد است.

-  در بیداری است.

-  امری عقلی و از سوی خداوند است.

-  اطلاع است و لذا بر قلب پیامبر نازل می‌شود.

-  اظهار و غلبه بر غیب است.

-  وحی دارای اقسامی است. وحی بر آسمان‌ها بر سبیل تحریک توسط عقول مفارقه یکی از اقسام وحی است.

ادامه دارد...

امیر تهرانی