میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران
میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران

هررروز یک سخن از سعدی: ابلهی در لباسی زیبا: مکالمه دزد و گدا


هررروز یک سخن از سعدی

ابلهی در لباس زیبا

ابلهی را دیدم سمین (چاق)خلعتی ثمین(گرانبها) در بر و مرکبی تازی در زبر و قصبی(کلاه) مصری بر سر :

کسی گفت سعدی !  چگونه همی بینی این دیبای معلم برین حیوان لا یعلم(نفهم).؟

 گفتم:یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا

 بآدمی نتوان گفت ماند این حیوانمگر دراعه و دستار و نقش بیرونش 
 بگرد در همه اسباب و ملک و هستی اوکه هیچ چیز نبینی حلال جز خونش 



حکایت

مکالمه دزد و گدا

دزدی   گدائی را گفت :شرم نداری که  از برای جوی(اندکی) سیم(پول)  پیش هر لئیم(پست)  دست دراز میکنی؟ گدا گفت:

 دست دراز از پی یک حبه سیمبه که ببرند بدانگیّ و نیم 

گدا به دزد گفت: گدایی بهتر از دزدی ایت که دست را بخاطر آن ببرند

انتخاب و ترجمه لغات

امیر تهرانی

ح.ف

تاریخچه کتابخانه سلطنتی ایران : دوران فتحعلیشاه تا ناصر الدین شاه(

تاریخچه کتابخانه سلطنتی ایران : دوران فتحعلیشاه تا ناصر الدین شاه(

در حقیقت باید فتحعلی۲)شاه قاجار را  بنیانگذار  کتابخانه سلطنتی بشمار آورد.   در زمان سلطنت او اطاقی را در کاخ گلستان  برای کتابخانه ساختند.  البته آن وقت کتابخانه ها مثل حالا نبود  و فقط شکل و فرم یک  انبار را داشت که کتابها  روی هم میگذاشتند.

 پس از  فتحعلیشاه  کتابخانه در اختیار  محمدشاه قرار می گیرد که فرزند عباس میرزا بود . متاسفانه صدر اعظم آن   دوران یعنی حاج میرزا آ غاسی  علاقهای  به کتاب نداشت، و  فقط کتاب های مورد علاقه   او  دقرآن و کتابهای دعا بودند.
به همین خاطرحاج میرزا آغاسی  تعداد قابل توجهی از بهترین کتاب های ایرانی را که نادرشاه از هند آورده بود یعنی کتاب هایی که  تذهیب کامل  داشت ، مرصع ، مزین به جواهر به طلا به لاجورد با بهترین عکس ها بود  به اشخاص مختلف بعنوان هدیه داد.
این کار کتاب بخشی آنقدر ادامه یافت تا این که ناصرالدین میرزا ولیعهد  شکایت پیش پدر برده و شکوه      می کند  که اگر این صدر اعظم بخواهد این کتاب ها را همه را ببخشد دیگر بعد از چند وقت کتابی در کتابخانه سلطنتی  نمی ماند، محمد شاه نیز  روی علاقه ای که به پسرش داشت از همان زمان کلید کتابخانه را به  ناصرالدین میرزا ولیعهد می سپارد.


پس ازدر گذشت محمدشاه،  ناصر الدین شاه  کتابخانه را خود اداره میکند . او به کتاب و کتابخوانی علاقه فراوان داشت  و سعی میکرد از گوشه و کنار ایران کتاب هایی که عتیقه و قدیمی بودند   را با قیمت های گزاف خرید ه و در کتابخانه سلطنتی  جمع آوری می کرد
  حتی طی  سه سفری هم که به اروپا رفت  وقتی به او خبر می دادند که در نمایشگاههایی که در پاریس برقرار می شد  آثار ایرانی مخصوصا کتاب هست،  بدون گارد، بدون تشریفات سراسیمه میرفت، و چند تا کتاب قرآن ، سعدی ، حافظ که در نمایشگاه پاریس بوده اینها را به قسمت های گزاف می خرید  و به ایران می آورد و در کتابخانه نگهداری می کرد.
کلید کتابخانه همیشه توی جیب جلیقه اش بود  و خود را رئیس کتابخانه می نامید،. حتی  شب ها  کلید کتابخانه ازا و جدا نمی شد.

بدری آتابای در مصاحبه خود گفته است:
در آن وقت خیلی کتابخانه سلطنتی  رونق داشت، شاید اینطور که نوشته اند  ، و جزو نوشته هائی که بنده پیدا کردم خواندم ، در حدود پانزده هزار کتاب نسخه خطی  ، کتاب های خطی خیلی نفیس ، خیلی نفیس ، و شاید حدود بیست هزار جلد کتاب چاپی در کتابخانه موجود  بود. نسخه های  چاپی  که خود آن چاپی ها هم اصلا قیمتی بوده چون چاپ یا هندوستان و کلکته  یا چاب لیدن هلند بودند.

امیر تهرانی

ح.ف

منبع مصاحبه بدری آتابای 

تاریخچه کتابخانه سلطنتی ایران : دوران فتحعلیشاه تا ناصر الدین شاه(۲)


تاریخچه کتابخانه سلطنتی ایران : دوران فتحعلیشاه تا ناصر الدین شاه(۲)

در حقیقت باید فتحعلیشاه قاجار را  بنیانگذار  کتابخانه سلطنتی بشمار آورد.   در زمان سلطنت او اطاقی را در کاخ گلستان  برای کتابخانه ساختند.  البته آن وقت کتابخانه ها مثل حالا نبود  و فقط شکل و فرم یک  انبار را داشت که کتابها  روی هم میگذاشتند.
 پس از  فتحعلیشاه  کتابخانه در اختیار  محمدشاه قرار می گیرد که فرزند عباس میرزا بود . متاسفانه صدر اعظم آن   دوران یعنی حاج میرزا آ غاسی  علاقهای  به کتاب نداشت، و  فقط کتاب های مورد علاقه   او  دقرآن و کتابهای دعا بودند.
به همین خاطرحاج میرزا آغاسی  تعداد قابل توجهی از بهترین کتاب های ایرانی را که نادرشاه از هند آورده بود یعنی کتاب هایی که  تذهیب کامل  داشت ، مرصع ، مزین به جواهر به طلا به لاجورد با بهترین عکس ها بود  به اشخاص مختلف بعنوان هدیه داد.
این کار کتاب بخشی آنقدر ادامه یافت تا این که ناصرالدین میرزا ولیعهد  شکایت پیش پدر برده و شکوه      می کند  که اگر این صدر اعظم بخواهد این کتاب ها را همه را ببخشد دیگر بعد از چند وقت کتابی در کتابخانه سلطنتی  نمی ماند، محمد شاه نیز  روی علاقه ای که به پسرش داشت از همان زمان کلید کتابخانه را به  ناصرالدین میرزا ولیعهد می سپارد.


پس ازدر گذشت محمدشاه،  ناصر الدین شاه  کتابخانه را خود اداره میکند . او به کتاب و کتابخوانی علاقه فراوان داشت  و سعی میکرد از گوشه و کنار ایران کتاب هایی که عتیقه و قدیمی بودند   را با قیمت های گزاف خرید ه و در کتابخانه سلطنتی  جمع آوری می کرد
  حتی طی  سه سفری هم که به اروپا رفت  وقتی به او خبر می دادند که در نمایشگاههایی که در پاریس برقرار می شد  آثار ایرانی مخصوصا کتاب هست،  بدون گارد، بدون تشریفات سراسیمه میرفت، و چند تا کتاب قرآن ، سعدی ، حافظ که در نمایشگاه پاریس بوده اینها را به قسمت های گزاف می خرید  و به ایران می آورد و در کتابخانه نگهداری می کرد.
کلید کتابخانه همیشه توی جیب جلیقه اش بود  و خود را رئیس کتابخانه می نامید،. حتی  شب ها  کلید کتابخانه ازا و جدا نمی شد.

بدری آتابای در مصاحبه خود گفته است:
در آن وقت خیلی کتابخانه سلطنتی  رونق داشت، شاید اینطور که نوشته اند  ، و جزو نوشته هائی که بنده پیدا کردم خواندم ، در حدود پانزده هزار کتاب نسخه خطی  ، کتاب های خطی خیلی نفیس ، خیلی نفیس ، و شاید حدود بیست هزار جلد کتاب چاپی در کتابخانه موجود  بود. نسخه های  چاپی  که خود آن چاپی ها هم اصلا قیمتی بوده چون چاپ یا هندوستان و کلکته  یا چاب لیدن هلند بودند.

امیر تهرانی

ح.ف

منبع مصاحبه بدری آتابای 

هر روز یک سخن از سعدی: من آنم که خود دانم




هر روز یک سخن از سعدی: من آنم که خود دانم

یکی  از بزرگان در به محفلی بسیار ستودند و در اوصاف جمیل او مبالغه می‌کردند.

سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم.

شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است

وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش

طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق

تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش

انتخاب و تصرف

امیر تهرانی

ح.ف


 

هرروز یک سخن از سعدی: مردمان اهل صفا چگونه اند؟


هرروز یک سخن از سعدی: مردمان اهل صفا چگونه اند؟


دزدی به خانه پارسایی در آمد. چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.

شنیدم که مردان راه خدای

دل دشمنان را نکردند تنگ

تو را کی میسر شود این مقام

که با دوستانت خلاف است و جنگ

مودت اهل صفا، چه در روی و چه در پشت سر ، این گونه است که  پشت سرت عیب تو را نگویند 

 و در حضورت تملق و چاپلوسی نکنند.

در برابر چو گوسپند سلیم

در قفا همچو گرگ مردم خوار

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد


انتخاب امیر تهرانی

ح.ف

با اندکی تغییر