میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران
میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران

هنر ایران : گنج ها در گوشه ها هستند

گنجها و گوشه‌ها


سالها بود که به خانة تقی تفضلی نرفته بودم و یادم رفته بود که اطاقش را چگونه آرایش کرده است. چند روز قبل دلم هوای او کرده بود به دیدنش رفتم. در گشود، و با تند تند حرف زدن و عجله‌ای در نهادش خانه کرده است مرا پذیرفت.

نخستین چیزی که جلب نظرم را کرد، تابلویی بود کار فرصت الدوله شیرازی مؤلف کتاب معروف آثار عجم. به پای دیوار رفتم و به دیدن تابلو پرداختم و مشغول شدن بدان و دیدن دیگر آثار قدیم و هنری که در جوانب اطاق بود وقت مرا گرفت و به جای آنکه از هردری سخن بگوییم ساعتی را با آثار هنری گذراندیم. همانجا به یاد مجله هنر و مردم افتادم و به تقی گفتم اگر اجازه بدهی چند اثر از مجموعه تو را به دوستداران هنر ایران معرفی کنم و حیف است که این گنجها در گوشة خانه‌ها فراموش شده بماند. چرا ما ایرانیها نباید چنین اثر هنرمندانه فرصت را تاکنون شناخته باشیم. در ممالک دیگر هم افراد مالک قطعات نقاشی مهم و آثار هنری دیگر می‌باشند ولی اغلب آنها طی مقالات مورد نقد و شناختگی واقع شده است و هرکس عکس و توضیح آنها را از راه نشریات هنری در اختیار دارد.

اما پرده‌ای که اثر قلم فرصت شیرازی و در تصرف تقی تفضلی است قطعة آب رنگ بسیار خوشرنگ و ظریفی است و منظره شیراز را در سال 1318 قمری(قریب هفتاد سال قبل) نجیب و ملایم نشان می‌دهد با تفصیلی دربارة کوهها و خط خویش رقم کرده است و من عین آن را از لحاظ ضبط اطلاعات تاریخی آن عصر نقل می‌کنم تا یادگار گرامی این مرد ادیب هنرمند در مجله هنر و مردم برای آیندگان باقی بماند. و باید بدین اعتقاد رفت که اثرهای ملی در مکانهای عمومی نگاهداری شود نه در خانة افراد.

این است شرحی که فرصت الدوله در ذیل نقاشی زیبا چشمگیر خود نوشته است:«در این صفحه نقشه جلگه و تکایا و بساتین سمت شمال شیراز جنت طراز است و از این شهر تا بدین امکنه بنا براختلاف و قوع آنها مسافت یک میل و بیشتر و کمترو نصف میل و ثلث و ربع آن را دارد.

و این نقشه را درسنه یک هزار و سیصد و بیست هجری برداشت به دقت تمام از روی...

در حالتی که بربالای بامی به ارتفاع هشت ذرع تقریباً بود اقل احقر ولایش افقر نصیرالدین میرزا آقای فرصت حسنی شیرازی غفرله امید که از معایبش چشم بپوشند و بحقارتش نکوشند.

تفصیل ابنیه و امکنه آن را بنا برعددی که برخی جابجا گذارده‌شده در ذیل نیز نگاشته آمد برای بصیرت نظر کنندگان بعون الله الملک المنان».

(1)این کوه را کوه چهل مقام نامند چرا که در آن شگفتیها و غارهاست و در آن محرابی از جهت تمییز قبله است در ایام سابق مرتاضین اهل تصوف در آنها ریاضت کشیده به عبادت می‌گذرانیدند(2)تکیه‌ای است بر بالای کوه بلکه یکی از چهل مقام مذکور است و سعتگاهی است دارای چند اطاق و دو آب انبار بزرگ و اینجا را چاه مرتضی علی (4)گویند چو در یکی از اطاقها چاهی است که با پله پایین می‌روند در قعر آن صفه‌ای است بر آن نماز می‌کنند تفصیل این مکان و سایر امکنه در این نقشه را این احقر در کتاب آثار عجم مفصله نوشته‌ام که به طبع رسیده هرکه خواهد رجوع نماید.

3-تخت ضرابی 4-چهارطاق چهار پایه. 5-حافظیه....6-قوامیه. 7-چهل تنان. 8-عشق آباد. 9-هفت تنان. 10-جهان نما. 11-جهان نمای پایین. 12-باغ صاحب دیوان. 13-کوه بمون. 14-تخت نظام. 15-تنگ الله اکبر. 16-اطاق بالای طاق قرآنی بخط ریحان. 17-حسین آباد. 18-مشرقی. 19-عمارت درویش محمود. 20-باغچه علی. 21-باغ نوبوستانی. 22-پایین باغ. 23-مصلی. 24-تکیه باباکوهی. 25-بقعة شیخ. 26-قبرستان کهنه و قدیم. 27-گورستان نو. 28-دو سده است یکی منتهی می‌شود به باغ جهان نما یکی دیگر می‌رسد به باغ نو و آنها را مرحوم کریم خان وکیل زند طاب ثراه کشیده تمت بالخیره والسعاده.

با توجه به اینکه پرده‌‌های نقاشی آب رنگ از عصر قاجاری زیاد نیست ارزش این اثر بهتر بر متخصصان روشن  [7]  می‌شود و برای بهتر نمودن قلم فرصته الدوله چنانکه مجله هنر و مردم بتوانند آن را بصورت رنگی در مجله منعکس کنند و به قطعی که بهتر کار فرصت الدوله عرضه گردد مناسب‌تر خواهد بود.

اثر دیگری که بر دیوار اطاق تفضلی دیدم تابلویی است از سی و سه پل اصفهان اثر رخساری شاگردی معروف از مکتب و مدرس کمال الملک. این تابلو رنگ و روغن است و سی و سه پل را موقع افتاب تند بعد از ظهر نشان می‌دهد. بنحوی که تفضلی بیان کرد رخسار مدت ده ماه روی آن کار کرده است. سلیمه‌هایی که قلم می‌زنند بر روی پرده پرورده، انعکاس نور تند، شبیه مردمانی که با لباس محلی در اطراف دهنه‌های پل دیده می‌شوند، کوه پر برف و سایه‌هایی که در کوهها وجود دارد و بالاخره نقش درختها و طبیعت و حتی تیرهای چراغ برق و همه هنرمندانه است. پرده‌ای است دلاویز و گیرنده که چشم از دیدن آن بسیار لذت می‌برد.


اثر دیگری که دیدم تابلویی است از ابوتراب غفاری نقاش مشهور عصر قاجاری و این تابلو نقش نورعلی شاه و درویش مشهور است و ابوتراب خود در زیر پرده نوشته است.

«نقش مرشد ربانی نورعلی شاه بوسیله حقیر ابوتراب غفاری فی المجلس قلمی گردید. بتاریخ غره شوال المکرم 1267 هجری».

طبعاً این پرده برای دوستداران هنر عصر قاجاری و نیز اصحاب سیر و سلوک و معتقدان خاص نورعلی شاه با ارزش است و طبع عکس آن هدیه‌ای است مرا به خدمت آنان.

تفضلی در موسیقی به نواختن سه تار علاقند است و به همین ملاحظه مجموعه‌ای از سه تار در طول ایام گرد آورده است که قدیمی‌ترین آنها را از سه تار تراشان نود سال قبل است که علی الظاهر آنها را برای شاه یا یکی از شاهزادگان ساخته است.

چون از خانة تقی تفضلی بیرون آمدم پیاده به سوی خانه خویش راه افتادم در راه با خویش دربارة این مجموعه می‌اندیشیدم که چگونه هر یک از پس گذشت زمان از تصاریف بی‌امان روزگار در امان مانده و شخص خوش ذوقی پیدا شده، و آنها را در یک جا جمع آوری و نگاهبان دلسوز آنها شده است و حالا بیایند و به او پیشنهاد کنند که آنها را به موزه بفروش چه خواهد گفت؟


مجله هنر و مروم

ایرج افشار


امیر تهرانی

ح.ف



سیر فرهنگ ایران در قرون اول و دوم هجری و تأثیر آن در تمدن

سیر فرهنگ ایران در قرون اول و دوم هجری و تأثیر آن در تمدن 


اعراب جاهلیت تا پیش از آنکه دین مبین اسلام بر آنها پرتو افکن گردد، مردمانی بودند بی‌بهره از دانش و بینش و دور از فرهنگ و هنر چشمگیر.

اسلام در آغاز پیدایش مزایای اخلاقی فراوانی به آنها بخشید و سپس از برکت گسترش این دین، به گنجینه‌های دانش و هنر کشورهایی که دست نشانده اسلام گردیدند دست یافتند و از چشمه فیاض تمدن و فرهنگ این کشورها بویژه ایران و روم سیراب گردیدند. از گردآوری و آمیزش این فرهنگها یک تمدن عظیمی بوجود آمد که به تمدن اسلامی مشهور گردید.

ملل و اقوام گوناگونی که هم دولت بزرگ اسلامی را تشکیل دادند، در اثر برخورد و آمیزش و معاشرت با یکدیگر، آراء و اندیشه‌های نوی پیدا کردند که تأثیر بس مهمی در وضع تمدن جهانی پدید آورد و سبب شد که فرهنگ بشری با سرعت بیشتری پیش رود.

افکار و عقاید و دانش و بینش ایران و روم و مصر و اندلس و کشورهای دیگری که زیر پرچم اسلام گرد آمده بودند، پایه و اساس تمدن اسلامی را گذارد و این اساس استوار چون رو به گسترش گذارد، قرنها تمدن جهان را رهبری کرد و بتدریج از راه اسپانیا، و بعدها از راه آسیای غربی و روم شرقی با خاورزمین، در اورپا نفوذ کرد و پایه و مایه تمدن باختر زمین و آن قاره گردید و در حقیقت یکی از عوامل عهد نوزایی(رنسانس) شد.

محمد جریر طبری مورخ عالیقدر قرن سوم هجری در جلد چهارم تفسیر درباره پیشینه و سطح پایین فرهنگ تازیان جاهلیت نوشته است:

«.....در اصل مردمانی بودند که از زبون‌ترین بندگان خدا بشمار می‌رفتند و در پست‌ترین محیط تمدن زندگی می‌کردند. در گمراه ترین و تاریکترین راههای حضارت با شکم گرسنه و بدن خشک شده، می‌زیستند و پیوسته تحت فشار دو کشور بزرگ و متمدن ایران و روم واقع بودند و زیر سرپرستی آنان روزگاری را بسر می‌بردند، و چون در کشورشان چیزی که جالب باشد یافت نمی‌شد، از دستبرد مستقیم این دو کشور آسوده خاطر بودند. چه اهالی با بدترین وضعی اعاشه می‌نمودند. می‌توان گفت که خورده می‌شدند و چیزی برای خوردن نمی‌یافتند. تا اینکه خدای عز و جل بر آنان رحمت آورد و اسلام بر آنها عرضه کرد و به کتاب و سنت آشنایشان نمود، تا از پرتو اسلام بر آنان جهاد حلال شد و به ممالک اطراف شتافتند و از موهبت الهی و همت قرآن بر ملوک جهان دست یافتند و بر سراسر عالم حکمرانی کردند».

سدة یکم هجری
سردار عرب دانشمندان را کشت و بی سوادان را مصونیت داد
سده یکم هجری به جنگ و پیکار و کشورگشایی و کشمکشهای خلفا و سرداران عرب برای کسب قدرت و رهبری خلافت گذشت و کشورهای متمدن گشوده شده هم بواسطه هجوم تازیان و مسلمانان و در اثر پیکار و بهم خوردگی و دگرگونی فرصت سیر طبیعی و پیش برد مراحل فرهنگی را از دست دادند و کسی مجال غور و بررسی در علوم و فنون را پیدا نکرد و در نتیجه این قرن از لحاظ دانش و هنر موقعیت درخشانی ندارد و آثاری هم از خود بجا نگذارده است.

 تازیان با زبان و خط و کتب و کتابخانه‌های ایران مخالف و از هر گونه رفتار شدیدی در بر انداختن آنها فروگذار نکردند. قتیبه بن مسلم سردار عرب      در خوارزم دانشمندان را از دم شمشیر گذرانید و کتابها را سوزانید و مردم امی و بی‌‌سواد را مصونیت داد.


مراکز پزشکی ایران طب و بهداشت جهان را نجات دهد

با این همه مدارس و مراکز پزشکی ایران و روم مانند گندیشاپور و اسکندریه که بزرگترین و برترین مراکز علمی و فرهنگی دوران پیش از اسلام بود، مانند پیش دایر و خلفای اموی نظر به نیازی که به پزشکان داشتند،‌از این دو مرکز استفاده می‌کردند. رویهم رفته در زمان امویان دانش و هنر در کشورهای تابعه اسلام و همچنین در دربار آنها پیشرفت چشمگیری نکرد.


همه چیز از ایران بود ایرانی!

مهمترین کار علمی و هنری زمان ایشان ضرب سکه و تنظیم دفتر محاسبات و دیوان برگردانیدن آن از زبان فارسی به عربی در زمان عبدالملک توسط صالح بن عبدالرحمن و جلب پزشکان بیمارستان گندیشاپور و یا چند پزشک و دانشمند رومی و توجه به موسیقی ایرانی و ترجمه تعدادی از کتابهای ایرانی و یونانی و مصری به عربی بود.

بین خاندان بنی‌امیه(41 تا 131 هجری قمری) خالد پسر یزیدبن معاویه متوفی 85 هـ ق مردی دانش پرور و دانش پژوه بود و بطوریکه نوشته‌اند به فرا گرفتن دانش پزشکی و شیمی علاقه و رغبت داشته و از همین جهت او را حکیم آل مروان نامیده‌اند.

او توسط دانشمندان و مترجمان یونانی مقداری کتاب علمی و فلسفی یونان و مصر را به زبان عربی برگردانید که بعدها در دوران خلافت عباسیان این امر به کمک دانشمندان ایرانی و یونانی به برترین پایه خود رسید.(در مورد وجود   چنین دانشمندی  که اصلا او فردی دانشمند بوده و یا نه اتفاق نظر به هیچ وجه وجود ندارد.)

ابن الندیم کتاب «الحراره» و «صحیفه الکبیر» و «صحیفه الصغیر» را از تألیفات این خلیفه نوشته بطوریکه مورخان عالیقدر اسلامی نوشته‌اند، شالوده بنیاد یک کتابخانه، در اوائل عهد اسلامی و زمان همین خلیفه گذارده شد.

دانشمندان در این عهد گاهی خارج از تعصب دینی و نژادی مورد احترام بودند و حوزه‌های درسی داشتند، مانند حسن بصری، محمد بن سیرین، عطاء بن یسار که از موالی بودند و هنگامی که حسن بصری درگذشت، تمام مردم شهر در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند و در مسجد جایی برای نماز خواندن باقی نمانده بود  .

کتابهای بزبان پهلوی را به عربی ترجمه کردند
هشام بن عبدالملک(105 تا 125 هـ ق) نیز از دانش  دوستان  اموی بود. او هم مانند خالد بیش از سایر امویان به ترجمه کتابهای علمی و تاریخی به زبان عربی اشتیاق داشت و دستورداده بود از کتابهای پهلوی هرمقدار باقی مانده مخصوصاً کتابهایی که شرح حال تمام پادشاهان در آن بتفصیل ضبط شده است به عربی ترجمه کنند. خالدبن عبدالله را به حکومت عراق منصوب ساخت تا دور از تعصب مذهبی در این مورد اقدام کند و جبله پسر ابوالعلاء سالم ابن عبدالعزیز سر دبیر دستگاه خلافت که به زبان فارسی آشنا بود، کتابهای زیادی از پهلوی به عربی برگردانید و همین امر سبب شد که دیگران هم بدان تأسی جویند و کتابهای علمی از زبانهای گوناگون به زبان عربی برگردانده شود.

فن تاریخ نویسی از نیمه سده اول هجری در عصر اسلامی آغاز شد وگویا بدستور معاویه ابی سفیان   که تحت تاثیر جاهلیت عربی باقی مانده بود «عبید بن شریه الجُرهُمی» متوفی حدود سال 70 هجری، اطلاعاتی از تاریخ و اخبار عرب در اختیار آن خلیفه گذارد و او دستور داد آن روایات را گرد آورند و بصورت کتاب در آورند.

دو کتاب از این مورخ بجا مانده، یکی «کتاب الامثال» حدود پنجاه برگ و دیگر چند جزو کتاب«الملوک والاخبار الماضیین» می‌باشد. از همین زمان بود که به ضبط وقایع عمده و ثبت روایت‌ها و حدیث‌ها اقدام شد   .

پیش از این شخص «کعب ابن مانع الخمیری ابواسحاق» معروف به «کعب الاخبار» متوفی به سال 34 هـ بود. وی از دانشمندان مورخان یهود بود که در زمان خلافت ابوبکر مسلمان شد و زمان عمر به مدینه آمد و از آنجا به شام رفت و در شهر حمص بمرد.

سدة دوم هجری:

«محمد بن اسحق یسار» متوفی سال 152 هـ و «ابومخنف الازدی» متوفی 157 هـ دوتن از تاریخ نویسان مشهور این قرن می‌باشند. محمدبن اسحق یسار المطلبی المدنی همان کسی است که کتاب سیره او را «ابن هشام» متوفی 218 هـ مختصر کرد و فعلاً در دست می‌باشد.
دومی لوط بن یحیی بن مخنف بن سلیمان الازدی، عالم علم سیر و اخبار، از اهل کوفه و شیعه مذهب که کتابهای «فتوح الشام» و «فتوح العراق» و «جنگهای جمل» و «صفین» و «نهروان» و «الغازات» و «مقتل علی علیه السلام» و «مقتل عثمان» و «مقتل حجربن عدی» و «محمدبن ابی بکر» و «مالک اشتر» و «مقتل امام حسین علیه السلام» و کتاب «معاویه» و «یزید» و «پسر یزید» و «مختار ابن ابی عبید» و وقایع تا آن زمان هشام و خلافت ولید را نوشت    .

«محمد بن السائب کلبی» متوفای سال 146 عالم به علم انساب و تفسیر و اخبار و «عوانه بن الحکم» متوفی 147 هـ مؤلف کتابی در تاریخ بنی امیه و «سیف ابن عمر الاسدی التمیمی» متوفی 170 ه مؤلف کتاب«الفتوح الکبیر الرده و الجمل» و هشام ابن محمد بن اسایببن بشر الکلبی متوفی 206 هـ نویسندة [45]  کتابهای «اخبار الاوایل و ایام العرب» و «اخبار اسلام» و چند کتاب دیگر از تاریخ نویسان معروف دیگر سده دوم هجری می‌باشند.

از اواسط این قرن که دوران خلافت عباسیان شروع می‌شود ترجمه کتابهای علمی و تاریخی ایرانی و رومی و یونانی و هندی و مصری به زبان عربی وارد مرحله جدید‌تری می‌شود.

 از تاریخ نویسان مشهور عصر عباسیان در نیمه آخر قرن دوم هجری«ابولحسن علی بن المدائنی» (135 تا 215هـ ) که پیش از «محمد جریر طبری» کتاب تاریخی درباره فتح‌ها و جنگ‌ها ومفاخر عجم و عرب نوشت‚ و محمد بن عمر الواقه ی» (130 تا 207 هـ) و «هیثم بن عدی» متوفی 207 که کتابی درباره تاریخ عجم و کتابی هم به نام «اخبار الفرس» نوشته است. المدائنی مورخ حوادث خراسان و پارس و هند و الواقدی مورخ تاریخ حجاز و سیرت حضرت پیغمبر(ص) بود.

از فقهای بزرگ این قرن که ایرانی یا از موالی بوده‌اند: «ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی» (80 تا 150) که اصلاً ایرانی بود و مالک بن انس که بعضی آن را از موالی   دانسته‌اند.


نهضت فرهنگی ایرانی

نهضت فرهنگی و علمی و ساختمانی که به همت و مساعی دانشمندان و هنرمندان ایرانی درمراکز اسلامی بوجود آمده بود، در نیمه دوم این قرن و پس از برانداختن دستگاه خلافت امویان و روی کار آوردن عباسیان، مؤثرتر و نافذتر گردید و درحقیقت تمدن باستانی و پرورش یافته ایران ساسانی، در لباس تمدن اسلامی نمودار گردید و دانشمندان و سیاستمداران این سرزمین کهنسال در گردانیدن فرهنگ اسلامی نقش مهم و بزرگی ایفا کردند.

درباره این موضوع که آیا تمدن اسلامی مختلط از تمدن ایرانی و رومی و یونانی و مصری است و یا اینکه سهم ورنگ رومی و ایرانیش بیشتر است، آراء گوناگونی ابراز گردیده، ولی اکثراً سهم اساسی و عمده ایران را در فرهنگ اسلامی نادیده نگرفته و بدان توجه خاصی معطوف داشته‌اند و معتقدند همانطور که فرهنگ یونان وسیله‌ای برای انتقال اندیشه‌های مسیحیت در اروپا گردید، تمدن ایرانی نیز برای اسلام بصورت چنین وسیله و قوه عامله‌ای درآمد.

ابن خلدون نوشته است: «از امور غریب یکی این است که عاملان علم در اسلام، اغلب از عجم بوده‌اند، و خواه درعلوم شرعی خواه در علوم عقلی، و اگر در میان آنها مردمی در نسبیت عرب بود، در زبان و محل تربیت و پرورش از عجم شمرده می‌شد.»


تأثیر علوم و فنون ایرانی در فرهنگ اسلامی از لحاظ حکمت و فلسفه و پزشکی و نجوم و هیئت و ریاضی و موسیقی و تدوین صرف و نحو زبان عربی و تفسیر و علم کلام و امثال اینها هرکدام موضوع مقاله‌ها و کتابهای متعددی می‌باشد که بطور خلاصه فهرست وار بدانها اشاره می‌نماید.


ایران شناس عالیقدر فقید پورفسور ادوار دبراون می‌نویسد    : «راست است که ایران از جهت سیاسی چندی از موجودیت مستقل ملی خود را بهرهمند نگشت و در امپراتوری بزرگ اسلام که از جبل الطارق تا رود سیحون امتداد داشت غرق شد، لکن در رشته علم و معرفت بزودی سیادت و تفوق خود را ثابت کرد. باید دانست که ملت ایران با آن لیاقت و مهارت و ظرافت و لطافت روح، در خور برتری بوده است. اگر از علومی که عموماً به اسم عرب معروف است، اعم از تفسیر و حدیث و الهیات و فلسفه و طب و لغت و تاریخ و تراجم احوال و حتی صرف و نحو زبان عربی آنچه را که ایرانیان در این مباحث نوشته‌اند، مجزا کنند بهترین قسمت آن علوم از میان میرود. تازیان حتی بیشتر تشکیلات دولتی خود را به تقلید از ایرانیان ترتیب دادند.»

خاورشناس شهیر روسی  بارتلد نوشته است   : «اعراب در بسیاری از امور تقلید ایرانیان پیش از اسلام نموده‌اند و از خدمات خدمتگزاران ایرانی الاصل استفاده می‌کرده‌اند. کلماتی که به سلیمان خلیفه نسبت می‌دهند معروف است که گفته‌: مرا شگفت آید از ایرانیان که هزار سال سلطنت کردند و ساعتی محتاج ما نشدند. و حال آنکه ما صد سال سلطنت کردیم و یکساعت نتوانستیم بدون آنها بسر ببریم. در جایی دیگر کلماتی به یکی از بزرگان ایران نسبت می‌دهند که به امیر خراسان که عرب بود خطاب کرده می‌گوید: ما ایرانیان در پرتو حزم و خرد و رفتار شایسته، چهارصد سال تمام از دنیا خراج گرفتیم و حال آنکه نه کتاب فصیح و مقدسی داشته‌ایم و نه رسولی که فرستاده خدا باشد»


مجله هنر و مردم

مقاله علی سامی با اندکی تغییر

امیر تهرانی

ح.ف

هرروز یک سخن از سعدی: خردمندان و پرهیزگاران - راز ها ی ما




 

ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد. پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان. 



راز خود با دیگران مگوی و ...

هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.

رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه وگر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل.

خامشی به که ضمیر دل خویش

با کسی گفتن و گفتن که مگوی

ای سلیم آب ز سرچشمه ببند

که چو پر شد نتوان بستن جوی

سخنی در نهان نباید گفت

که بر انجمن نشاید گفت

 

پندی اگر بشنوی ای پادشاه

در همه عالم به از این پند نیست

جز به خردمند مفرما عمل

گر چه عمل کار خردمند نیست




جاودانه های ادب پارسی


جاودانه های ادب پارسی

راز گمشده 
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن         همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن                  دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن               ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن                 ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن                  طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن                     گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن                      ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد        که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

شیخ  بهایی

خانه و کاشانه  کامل
مقصد ز کاخ و صفه و ایوان نگاشتن           کاشانه  های سر به فلک برافراشتن
گلهای رنگرنگ و درختان میوه دار               در باغ و بوستان ز سر شوق کاشتن
دانی که چیست؟تا به مراد دل اندر آن     یک لحظه دوستی بتوان شاد داشتن
ورنه چگونه مردم عاقل بنا کنند                   از خاک خانهای که بباید گذاشتن...
ملک الشعرای بهار


 کودک  یتیم پر سید:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی                         فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست  
  پرسید زان میانه یکی کودک یتیم                     کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست  
  آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست         پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست  
  نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت                این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست  
  ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است           این گرگ سالهاست که با گله آشناست  
  آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است            آن پادشا که مال ز رعیت خورد گداست  
  بر قطره‌ی سرشک یتیمان نظاره کن                         تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست  
  پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود       کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
پروین اعتصامی

امیر تهرانی
ح.ف

خداوند فرمود: نه از تو و نه از من!


خداوند فرمود: نه از  تو و نه از من


در کنار دجله سلطان بایزید               بود تنها فارغ از خیل مرید

ناگه آوازی زعرش کبریا                    خورد بر گوشش که ای اهل ریا

آنچه داری در میان کهنه دلق        میل آن داری که بنمایم به خلق؟

تا خلایق قصد آزارت کنند                 سنگ باران بر سر دارت کنند؟

گفت یا رب میل آن داری تو هم      شمه ای از رحمتت سازم رقم؟

تا که خلقانت پرستش کم کنند       از نماز و روزه و حج رم کنند؟

پس ندا آمد ز وحی ذوالمنن            نی زما و نی ز تو رو دم مزن

عطار  نیشابوری


امیر تهرانی


ح.ف


عطار نیشابوری

فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار کَدکَنی نیشابوری مشهور به عطّار نیشابوری (زادهٔ ۵۴۰ در کدکن–  درگذشتهٔ ۶۱۸ هجری قمری درشادیاخ نیشابور) یکی از عارفان و شاعران بلندنام  ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با 1146میلادی در  کدکن زاده شد.  نام او «محمّد»، لقبش «فریدالدّین» و کنیه‌اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. نام پدر عطّار ابراهیم کدکنی (با کنیهٔ ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.او که داروسازی و عرفان را از شیخ مجدالدین بغدادی فرا گرفته بود، به کار عطاری و درمان بیماران می‌پرداخت.

او را از اهل سنت دانسته‌اند، اما در دوران معاصر، شیعیان با استناد به‌برخی شعرهایش بر این باورند که وی پس از چندی به‌تشیع گرویده یا دوست‌دار اهل بیت بوده‌است و البته لازم به‌ذکر است که استناد این افراد به‌اشعاری از اوست که از نظر اکثر اساتید این حوزه و عطارشناسان بنام، منسوب به‌ایشان هستند و توسط افرادی هم تخلص یا به‌نام ایشان سروده شده‌اند و این مهم را می‌توان به‌راحتی از ابیاتی در خسرونامه فهمید؛ هر چند که ایشان در مقدمه‌ی منطق‌الطیر (مقامات طیور) به نکوهش متعصبین پرداخته‌اند و به‌این افراد توصیه کرده‌اند که هم محب اهل بیت باشند و هم دوستدار خلفای راشدین

مصیبت‌نامه که اندوه جهان است
الهی‌نامه که اسرار عیان است
به‌داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رستم زین و آن باز
مصیبت‌نامه زاد رهروان است
الهی‌نامه گنج خسروان است
جهان معرفت اسرارنامه است
بهشت اهل دل مختار‌نامه است
مقامات طیور امّا چنان است
که مرغ عشق را معراج جان است
چو خسرونامه را طرزی عجیب است
ز طرز او که مه را نصیب است

درباره به پشت پا زدن عطار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه‌گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان‌های زیادی گفته شده‌است. مشهورترین این داستان‌ها، آن‌ست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که نمایان است این است که عطار پس از این جریان مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می‌گردد و تا پایان عمر (حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم‌سخن گشته و به گردآوری داستان‌های صوفیه و اهل سلوک پرداخته‌است. و بنا بر داستانی وی بیش از ۱۸۰ اثر مختلف به جای گذاشته که حدود ۴۰ عدد از آنان به شعر و دیگر نثر است. عطار در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ در حملهٔ مغولان کشته‌شد.

ماجرای مرگ عطار از غم‌انگیزترین رخدادهای روزگار است که در روان خواننده اثری دردناک به جای می‌گذارد. تذکره‌نویسان در این خصوص نگاشته‌اند که: پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشکر مغول اسیر گشت. گویند مغولی می‌خواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خون‌بهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خون‌بهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمی‌ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد.

آثار مسلم عطار طبق تحقیقات دقیق محمدرضا شفیعی کدکنی بدین شرح است: اسرارنامه، الهی نامه، منطق الطیر، مصیبت نامه، مختارنامه، تذکره الاولیا، دیوان اشعاروی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده‌است؛ چنانکه مولوی درباره او می‌فرماید:


هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم
منبع ویکپدیا