میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران
میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران

حمله کاووس شاه به مازندران و بدبختیهای بر آمده از آن



کتاب شاهنامه فردوسی

حمله کاووس شاه به مازندران و بدبختیهای بر  آمده از آن


دگر روز برخاست آوای کوس     سپه را همی راند گودرز و طوس

همی رفت کاووس لشکر فروز           به زدگاه بر پیش کوه اسپروز
به جایی که پنهان شود آفتاب       بدان جایگه ساخت آرام و خواب
کجا جای دیوان دژخیم بود              بدان جایگه پیل را بیم بود
بگسترد زربفت بر میش سار           هوا پر ز بوی از می خوشگوار
همه پهلوانان فرخنده پی             نشستند بر تخت کاووس کی

کاووس به گیو پهلوان ایرانی ماموریت می دهد که با دو هزار نیروی جنگی به مازندران حمله برده و دیوان را ازبین ببرد. اگر اشعار زیر نداشتیم ، می توانستیم این گونه  نتیجه بگیریم که در آن زمان مازندران و مردمش مورد هجوم گروهی وحشی قرار گرفته بودند که ای انی نبودند ولی مازندران را به اسارت گرفته بودند. ولی اشعار فردوسی حکایت از یک قتل عام دستجمعی دارد که دیوان و غیر دیوان را نیز در بر می گیرد:

بفرمود پس گیو را شهریار                          دوباره ز لشکر گزیدن هزار
کسی کاو گراید به گرز گران                    گشایندهٔ شهر مازندران
هر آنکس که بینی ز پیر و جوان              تنی کن که با او نباشد روان
 وزو هرچ آباد بینی بسوز                       شب آور به جایی که باشی به روز
چنین تا به دیوان رسد آگهی                  جهان کن سراسر ز دیوان تهی


و گیو در پی انجام فرمان کاووس می رود و در جریان حمله مازندران را هم چون بهشت برین می یابد:


کمر بست و رفت از بر شاه گیو           ز لشکر گزین کرد گردان نیو

بشد تا در شهر مازندران                        ببارید شمشیر و گرز گران
زن و کودک و مرد با دستوار                  نیافت از سر تیغ او زینهار
همی کرد غارت همی سوخت شهر           بپالود بر جای تریاک زهر
یکی چون بهشت برین شهر دید             پر از خرمی بر درش بهر دید
به هر برزنی بر فزون از هزار                 پرستار با طوق و با گوشوار
پرستنده زین بیشتر با کلاه                  به چهره به کردار تابنده ماه
به هر جای گنجی پراگنده زر                  به یک جای دینار سرخ و گهر
بی‌اندازه گرد اندرش چارپای          بهشتیست گفتی همیدون به جای
به کاووس بردند از او آگهی                    ازان خرمی جای و آن فرهی

همی گفت خرم زیاد آنک گفت            که مازندران را بهشتیست جفت
همه شهر گویی مگر بتکده‌ست           ز دیبای چین بر گل آذین زدست
بتان بهشتند گویی درست                    به گلنارشان روی رضوان بشست
چو یک هفته بگذشت ایرانیان             ز غارت گشادند یکسر میان


گزارش حمله ایر انیان را به شاه مازندران می دهند و او سخت به خشم می آید و دلش پردرد شده و او نیز  یکی از دیوان را به نزد دیو سپید می فرستد تا از او در خواست کمک کند:


خبر شد سوی شاه مازندران      دلش گشت پر درد و سر شد گران

ز دیوان به پیش اندرون سنجه بود     که جان و تنش زان سخن رنجه بود
بدو گفت رو نزد دیو سپید       چنان رو که بر چرخ گردنده شید
بگویش که آمد به مازندران               بغارت از ایران سپاهی گران
جهانجوی کاووس شان پیش رو                یکی لشگری جنگ سازان نو
کنون گر نباشی تو فریادرس                 نبینی بمازندران زنده کس
چو بشنید پیغام سنجه نهفت                   بر دیو پیغام شه بازگفت


و دیو سپید با شنیدن گزارش نماینده شاه مازندران می گوید که با لشگری گران به پیش خواهد آمد و پای کاووس شاه را از مازندران خواهد برید :

چنین پاسخش داد دیو سپید                 که از روزگاران مشو ناامید
بیایم کنون با سپاهی گران                      ببرم پی او ز مازندران
شب آمد یکی ابر شد با سپاه         جهان کرد چون روی زنگی سیاه
چو دریای قارست گفتی جهان            همه روشناییش گشته نهان


بر طبق روایت شاهنامه دیو سپید چتری از دود و قیر گون بر فراز آسمان و احتمالا بر سر کاووس و لشگریان او ایجاد می کند که موجب وحشت می شود و عده زیادی از ایرانیان جان می بازند  :


یکی خیمه زد بر سر او دود و قیر       سیه شد جهان چشمها خیره خیر

چو بگذشت شب روز نزدیک شد            جهانجوی را چشم تاریک شد
ز لشکر دو بهره شده تیره چشم                سر نامداران ازو پر ز خشم
از ایشان فراوان تبه کرد نیز                  نبود از بدبخت ماننده چیز
چو تاریک شد چشم کاووس شاه                  بد آمد ز کردار او بر سپاه
همه گنج تاراج و لشکر اسیر          جوان دولت و بخت برگشت پیر
همه داستان یاد باید گرفت           که خیره نماید شگفت از شگفت
سپهبد چنین گفت چون دید رنج                که دستور بیدار بهتر ز گنج
به سختی چو یک هفته اندر کشید               به دیده ز ایرانیان کس ندید
بهشتم بغرید دیو سپید                  که ای شاه بی‌بر به کردار بید
همی برتری را بیاراستی                     چراگاه مازندران خواستی
همی نیروی خویش چون پیل مست             بدیدی و کس را ندادی تو دست
چو با تاج و با تخت نشکیفتی                     خرد را بدین‌گونه بفریفتی
کنون آنچ اندر خور کار تست              دلت یافت آن آرزوها که جست


ادامه دارد

امیر تهرانی

ح.ف

نظرات ابن سینا در مورد استفاده از عملکرد دارو در بدن انسان مسیر دارو در بدن جهت رسیدن به هدف مورد نظر(کنترل مسیر حرکت دارو)


نظرات ابن سینا در مورد استفاده از عملکرد دارو در بدن انسان

مسیر دارو در بدن جهت رسیدن به هدف مورد نظر(کنترل مسیر حرکت دارو)


پزشک دانشمند و حکیم هوشمند ایرانی علیرغم عدم وجود آزمایشگاه های دارویی امروزه در آن زمان

 موضو عاتی را در مورد کنترل میزان اثر بخشی دارو در بدن بیان کرده است که این اطلاعات فقط و فقط با ظهور داروسازی جدید و ایجاد آزمایشگاه های طبی - دارویی و تحقیقات بالینی طولانی حاصل گردید. آنچه که در مورد میزان دارو، ترکیب چند دارو با هم و کنترل مقدار حرکت دارو در بدن و هدف یابی دارو و آزمودن دارو می گوید همان اصولی است که امروزه در فارماکولوژی بالینی و طب بالینی مورد استفاده می باشد.

بخشی از نظرات این پزشک نابغه ایرانی که او را ایر انی ترین شخص نامیده اند چنین است:

(...این را نیز بدان که بسیاری از داروها وقتی به بدن وارد میشوند جای ویژه به خود دارند که از آنجا دست به کار شوند و نیز جای ویژه ای دارند که کارشان در آنجا بهره دهد .

 ممکن است ما از دارویی بخواهیم که دورتر  از جای ویژهای که اثرش در آنجاخاتمه مییابد برود، پس نیاز به دارویی داریم که همراهش باشد و همین که به سرمنزل اصلی که مقر آسایش او است رسید او را بکوبد و به زور به مقصودش برساند .

 یا بالعکس ممکن است ما از دارو بخواهیم که قبل از رسیدن به سرمنزل طبیعی ا ش توقف کند زیرا در نزدیک ترها با آن کار داریم،ناچاریم دارویی تنبل کننده را همراهش سازیم که کارما انجام شود. 


دارویی که آزمون شده از داروی آزمون نشده بهتر است

این را نیز بدان که داروی آزمون شده، از داروی آزمون نشده، بهتر است و مصرف داروی کم که مراد از

آن حاصل شود بهتر از آن است که داروهای بسیار بکار رود.
راجع به بهتر بودن داروی کم از داروی زیاد و اینکه چرا کم و مفید بهتر از زیاد و مفید است در صفحات اول کتاب دوم قانون توضیحات کافی داده ایم.

 راجع به اینکه میگویم داروی آزمون شده از ناآزموده بهتر است توضیح این است که داوری کردن در باره داروی ترکیبی، دو راه دارد:

1 (داروهای ساده هریک حکم خاصی داشته و تاثیر ویژه به خود دارند، ممکن است پزشک همه را یکی یکی در
نظر آورد و حکم خود راصادرکند. اما داروهای ساده ای که با هم  ترکیب شدهاند، ازسادگی اولیه ای که داشتند تغییر یافته اند و هیئتی دیگر به خود گرفته اند. پزشک ممکن است باز از همان نظریه خواص مستقل استفاده کند، که این را ناآزموده گوییم.
2 (اما اگر داروهای ساده را ـ که هرچند اثر ویژه  هریک را میشناسیم ـ با هم ترکیب کردیم و دانستیم که آیا
داروی ساده بعد از ترکیب با داروهای دیگر همان تاثیر زمان تکی و سادگی خود را دارد؟ تاثیرش بیشتر یا کمتر
نشده است؟ و آیا در این ترکیب یافتن برضد اثر قبلی اثر نمیکند و به حالت اول باقی است؟ در صورتی که چنین
تحقیقاتی روی دارویی انجام شد آن را آزمون شده میخوانیم .

 اگر دارو را آزمودند، پژوهشگر هر دو روی سکه را میبیند و از اثر آزمون معلوم میشود که فلان داروی ساده وقتی ترکیب شده است همان اثر قبلی را حفظ کرده است یا نه؟ و میداند که بعد از ترکیب با سایر داروها چه اثری دارد و تا چه حدی اثربخش است که ممکن است بعد از ترکیب شدن با داروها اثرش بیشتر از زمان سادگی اش باشد .

ترکیب داروها 

بدان که هرگاه نیاز به دارویی داشتی که چهار نوع بهره را در یک آن برساند و داروی تکی آنچنانی گیرت نیامد که چهار نیازت را برآورد، ناچاری که چهار داروی گوناگون را با هم جمع کنی که هریک از آنها یکی  از چهار نیازت را برآورد. مثلا حالتی از پاکسازی هست که باید داروی اسهالی ترکیبی ازسقمونیا (محموده)، پیه هندوانه ابوجهل، اَلوا و تُربد باشد و باید هر چهاردارو را با هم به بیمار بخورانی، چه میکنی ؟

لزوم رعایت نسبت اجزاء دارو

ـ به دقت حالت بیمار و بیماری را بررسی کن و اثر داروها را برسنج اگر دیدی که به هر چهار دارو به طور مساوی
نیاز داری، از هریک یک جزء تعیین کن که هر چهار با هم دارویی واحد شوند و اگر دیدی که نیاز به یکی بیشتر از
دیگری است یا نیازت به دو یا سه از آنها بیشتر از آن دیگر است، با دقّت اندازه و وزن دارو را نسبت به نیا زت
تعیین کن. بدین ترتیب دارویی که آماده خوردن میشود، نسبت اجزاء به صورت مطلوب درآمده است.

این را نیز بدان که داروی ترکیب شدهای از نوع تریاق ـ که بسیار مفید است ـ ازحیث داروهای ساده ای

که در آن مخلوطند نوعی اثربخشی دارد و ازحیث کیفیت ترکیبش که مثلا مدتی تخمیر صورت گرفته تا داروهای
ترکیبی جذب هم شوند، اثربخشی ویژهای یافته است که شاید موجب شود تا همه داروهای ساده بیشتر از حالت

تکی اثربخش گردند. 

اثر داروها ترکیبی است

پس گوشَت به گفته پزشکانی بدهکار نباشد که میگویند تریاق در فلان بیماری ـ که مفید است ـ فایدهاش از سنبل است که در آن وارد شده یا در بهمان بیماری فایدهاش را از مر گرفته است . باید بدانی که از این ترکیب به طور مجموع بهرهرسانی حاصل است و از ترکیب چند داروی بهرهرسان است که بهرهرسانی را از دست نداده است و شاید اثرشان بیشتر شده باشد و در این حالت ما نمیتوانیم نسبت به یک دارو یا چند دارو در این مجموعه مستقلا اشاره کنیم.

اجزاء اصلی داروهای ترکیبی مهم‌هستند

این را نیز بدان که در مجموعه داروهای ترکیبی داروهایی هستند که اساس و شالوده ترکیب شده  میباشند و به اصطلاح، داروی اصلی هستند. یعنی اگر آن دارو را از مجموعه ترک کنی شیر ازه کار و تاثیر دارو از   هم میپاشد، که گوشت مار در داروهایی که باید وارد باشد همین حالت را دارد . یا اَلوا در ترکیبات معجون تلخ مسهل (ایارج فیقرا) و یا خَربق که در معجون لوغاذیا به کار میرود، چنین است . برخی از داروها هم هستند که اگر در مجموعه داروهای ترکیبی به کار نروند یا بر آنها بیفزا یند یا اندازه آن را کاهش دهند، زیانی وارد نیست و اثر دارو به حال خود میماند. داروهایی هستند که اگر در ترکیب دارو اندازه آنها را بیشتر کنند زیانی ندارد . مثلا اگر  جوزبوا در تریاق بیش از اندازه معمول به کار رود، مشکل عمدهای رخ نخواهد داد .

تداخل دارویی 

 برخی از داروها هستند که بعد از ترکیب شدن با داروهای دیگر فاسد میشوند (آنتاگونیسم) و بسیاری از داروهای ترکیبی هم هستند که بعد از ترکیب یافتن اثر داروییشان بیشتر میگردد (سینرژیسم).

 بسیاری از داروهای ترکیبی هستند که تنها از داروهای ساده ترکیب شدهاند و هستند که از چند داروی ترکیبی دیگر ترکیب گشتهاند. مثلا تریاقی هست که تنها از داروهای تکی و ساده ترکیب میشود و تریاقی هست از قرصهای سه گانه ترکیب مییابد، که هر قرصی از قرصهای سه گانه مزاج ویژهای دارند که در داروهای تکی و ساده یافت میشود . گاهی ممکن است نیاز باشد که چندین داروی ترکیب شده درهم ترکیب شوند تا یک داروی ترکیبی جدید از مجموع آنها به دست آید.

(این مطلب امروزه تحت عنوان تداخلات  دارویی و واکنشها با داروهایی دیگر مطرح می شود. تمامی داروهایی که در پاکت و جعبه عرضه می شوند بروشوری دارند که به تداخلات داروی مربوطه با داروهای دیگر اشاره دارند.


منبع: کتاب قانون جلد پنجم چاپ رایانه ای وزارت بهداشت

امیر تهرانی

ح.ف


خدا وزمان و خود آگاهی از دیدگاه فخر رازی دانشمند مشهور ایرانی



ادامه از نوشتار پیشین

خدا وزمان از دیدگاه فخر رازی دانشمند مشهور ایرانی

فخر رازی این پرسش را مطرح می کند که وقتی می گوییم خدا پیش از هر چیز بوده منظور چیست؟

چون مفاهیم قبل‌ از زمان‌ و سابق‌ بر زمان‌ موهم‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ زمانی‌ قبل‌ از زمان‌ وجود دارد، زیرا الفاظ‌ سابق‌ و قبل‌ حاکی‌ از زمان‌ است‌، ولی‌ اولیت‌ خدا زمانی‌ نیست‌. 

این‌ اولیت‌ در حدود عقل‌ ما نمی‌گنجد. اگر تحقیقاتی‌ که‌ در این‌ خصوص‌ شده‌ است‌ مبهم‌ و نارساست‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ عقل‌ بشر در مقابل‌ نور جلال‌ اولیت‌ و ازلیت‌ به‌ حیرت‌ می‌افتد. 

به‌ نظر فخرالدین‌ رازی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ چون‌ عقل‌ ، هر وجود ممکنی‌ را به‌ ضرورت‌ به  واجب‌ اسناد می‌دهد، این‌ وجود واجب‌ اول‌ است‌.

 اما در این‌ بیان‌ ، ما از خارج‌ به‌ اولیت‌ رسیده‌ایم‌ و این‌ ظاهر اولیت‌ است‌، اما اولیت‌ خدا از هر باطنی‌ ابطن(تو دار تر )‌ است‌ و راز آن‌ در مفاهیم‌ نمی‌گنجد. 

اما چون‌ فخر رازی‌ این‌ راز  را از سر زمان‌ دور نمی‌داند،علاوه‌ بر اقسام‌ پنجگانه‌ تقدم‌، که‌ قبلاً ذکر شد، به‌ تقدم‌ دیگری‌ قائل‌ می‌شود که‌ تقدم‌ اجزاء زمان‌ نسبت‌ به‌ اجزاء دیگر است‌؛ ولی‌ این‌ تقدم‌ ظاهری‌ است‌ و در باطن‌ زمان‌ تقدم‌ و تأخر زمانی‌ معنی‌ ندارد.

 «در غیر این‌ صورت‌ ضروری‌ است‌ که‌ زمان‌ زمان‌ دیگری‌ را در برگیرد و دربارة‌ زمان‌ دربرگیرنده‌ نیز باید همان‌ را گفت‌ که‌ در مورد زمان‌ دربرگرفته‌ گفتیم‌، به‌ قسمی‌ که‌ هر زمانی‌ در نتیجه‌ باید در برگرفتة‌ زمان‌ دیگر باشد و این‌ سلسله‌ تا بی‌نهایت‌ ادامه‌ یابد». 

یعنی‌ هریک‌ از این‌ زمانها در این‌ لحظة‌ کنونی‌ حضور دارد و این‌ لحظة‌ حاضر یگانه‌ نیست‌، بلکه‌ هر لحظة‌ حاضر باید حاضر در لحظة‌ دیگر باشد.

استدلال‌ رازی‌ مبتنی‌ بر اصول‌ و مقدماتی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ تصریح‌ نمی‌کند و از جملة‌ آن‌ اصول‌ این‌ است‌ که‌ :

زمان‌ مثل‌ یک‌ موجود طبیعی‌ وجود دارد و دارای‌ اجزاء است‌. این‌ نظر قابل‌ چون‌ و چراست‌ و قبل‌ از فخررازی‌ هم‌ مورد چون‌ و چرا بوده‌ است‌. 

اما در این‌ مقام‌ عمدة‌ مطلب‌ تصدیق‌ تعیین‌ این‌ نکته‌ است‌ که‌ جزء زمان‌، مانند یک‌ متحرک‌ که‌ در هر لحظة‌ سیر مسافت‌ حرکت‌ در زمان‌ است‌، در زمانی‌ که‌ خود جزئی‌ از آن‌ است‌ نیست‌. این‌ است‌ که‌ فخر رازی‌ با نظر ارسطو مخالفت‌ می‌کند و می‌گوید زمان‌ را با حرکت‌ تبیین‌ نمی‌توان‌ کرد. 

بلکه‌ حرکت‌ را باید با زمان‌ فهم‌ کرد، زیرا حرکت‌ بدون‌ زمان‌ معنی‌ ندارد. در نظر رازی‌ زمان‌ از حرکت‌ منفک‌ نیست‌، آن‌ را مقدار حرکت‌ هم‌ نباید دانست‌. بلکه‌ زمان‌ صرف‌ حرکتاست‌. زمان‌ عین‌ سیلان‌ و تجدد است‌.


 اگر زمان‌ سیلان‌ و تجدد است‌، وجه‌ مشترکی‌ با ازلیت‌ و اولیت‌ خدا ندارد، بلکه‌ با آن‌ یگانه‌ است‌. زمان‌ و ازلیت‌ دو حقیقت‌ متفاوت‌ و متمایزند. چنان‌ که‌ اشاره‌ شد، امام‌ فخر تقدم‌ و اولیت‌ الهی‌ را با تصور وجود واجب‌ بنفسه‌ بیان‌ می‌کند. اما متوجه‌ است‌ که‌ با این‌ بیان‌ تمام‌ مشکلات‌ رفع‌ نمی‌شود. مشکل‌ نسبت‌ میان‌ ظاهر و باطن‌ حل‌ شدنی‌ نیست‌. در مورد زمان‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ آنچه‌ در زمان‌ T (ز) می‌گذرد نسبت‌ به‌ آنچه‌ در َ T (ز1) می‌گذرد تقدم‌ زمانی‌ دارد.

 اما زمان‌ T بر زمان‌ T تقدم‌ ندارد. یعنی‌ در زمان‌ حقیقی‌ که‌ طومار آن‌ دائماً به‌ صورت‌ قبل‌ و بعد گشوده‌ می‌شود و سیلان‌ می‌یابد نسبت‌ میان‌ قبل‌ و بعد و اجزاء ظاهر زمان‌ معین‌ نیست‌. 

به‌ نظر فخر رازی‌ برای‌ تعیین‌ این‌ نسبت‌ زمان‌ دیگری‌ لازم‌ است‌، یعنی‌ زمانی‌ که‌ زمان‌ اول‌ را با آن‌ بسنجد. اما این‌ زمان‌ اگر در ماهیت‌ با زمان‌ اول‌ یکی‌ باشد، نمی‌تواند میزان‌ خود باشد و به‌ زمان‌ دیگری‌ نیاز دارد که‌ با آن‌ سنجیده‌ شود و بدین‌ ترتیب‌ تسلسل‌ لازم‌ می‌آید. 

برگسون‌ که‌ راه‌ احتراز از این‌ تسلسل‌ را نشان‌ می‌دهد، می‌گوید که‌ زمان‌ سنجش‌ زمان‌ حقیقی‌ نیست‌، بلکه‌ زمان‌ مکانی‌ است‌ و ماهیت‌ زمانی‌ ندارد که‌ بتوان‌ آن‌ را مورد تحقیق‌ قرار داد. 


مفهوم شعور و نقش آن

مثال‌ دوم‌ راجع‌ به‌ مسئله‌ای‌ است‌ که‌ در فلسفة‌ غربی‌ قدری‌ دیر عنوان‌ شده‌ و اهمیت‌ بسزایی‌ پیدا کرده‌ است‌ و آن‌ مفهوم‌ شعور و خودآگاهی‌ است‌. در فلسفة‌ یونانی‌ توجهی‌ به‌ این‌ معنی‌ نشده‌ است‌. رواقیان‌ اشاره‌ای‌ به‌ آن‌ کرده‌اند و از زمان‌ ایشان‌ مدت‌ مدیدی‌ طول‌ کشید تا فلسفه‌های‌ خودآگاهی‌ پیدا شد.

 رازی‌ در تفسیر خود معانی‌ و مفاهیم‌ مختلف‌ شعور را گرد آورده‌ است‌. در زبان‌ عربی‌ چندین‌ لفظ‌ کم‌ و بیش‌ مترادف‌ با کنسیانس‌ (conscience) متداول‌ است‌، یکی‌ «شعور» است‌ که‌ مثلاً در آیات‌ وما یخدعون‌ الا انفسهم‌ و ما یشعرون‌ (بقره‌، 9) یا در آیة‌ کریمة‌ الا انهم‌ هم‌ المفسدون‌ و لکن‌ لایشعرون‌ (بقره‌، 12) آمده‌ است‌. 

طبری‌ گفته‌است‌ که‌ در این‌ آیه‌ که‌ مصداق‌ مفسدون‌ منافقانند آمده‌ است‌ که‌ آنها به‌ این‌ معنی‌ شعور یا خودآگاهی‌ ندارند که‌ خدا گمراهشان‌ کرده‌ است‌. آنها خود را در راه‌ راست‌ و کردار درست‌ می‌دانند و حال‌ آنکه‌ تابع‌ فرمان‌ حق‌ نیستند و از نافرمانی‌ خود خبر ندارند. در اینجا خودآگاهی‌ و شعور به‌ معنی‌ معرفت‌ نفس‌ است‌.

امام‌ فخر رازی‌ با نظر در آیاتی‌ که‌ در آن‌ لایشعرون‌ و لایعلمون‌ آمده‌ است‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ که‌ آیات‌ دستة‌ اول‌ به‌ یک‌ حقیقت‌ شهودی‌ که‌ جاری‌ مجرای‌ حواس‌ است‌ نظر دارد و آیات‌ نوع‌ دوم‌ ناظر به‌ عقل‌ نظری‌ است‌.

«شعر» در معنی‌ اصلی‌ شناخت‌ چیزی‌ است‌ که‌ با ادراک‌ حسی‌ متمثل‌ می‌شود و در مقابل‌ علم‌ انتزاعی‌ است‌. تحقیقی‌ که‌ فخر رازی‌ در این‌ باب‌ کرده‌ است‌ اهمیت‌ خاصی‌ دارد.

هیجانات و ما

البته‌ شعور (خودآگاهی‌) شناسایی‌ قطعی‌ نیست‌ و در معرض‌ خطا و اشتباه‌ است‌، لیکن‌ همواره‌ نمی‌توان‌ اطمینان‌ داشت‌ که‌ ما را چنان‌ که‌ هستیم‌ نشان‌ دهد.

 آیات‌ 28 و 29 سورة‌ آل‌عمران‌ ما را به‌ یاد نظریة‌ هیجانات‌ ویلیام‌ جیمز می‌اندازد: لایتخذ المومنون‌ الکافرین‌ اولیاء من‌ دون‌ المومنین‌... الا ان‌ تتقوا منهم‌ تقیة‌... و قل‌ ان‌ تخفوا ما فی‌ صدورکم‌ اوتبدوه‌ یعلمه‌ الله‌... 

رازی‌ می‌گوید وقتی‌ مومنان‌ می‌توانند غیر مومن‌ را، چه‌ آشکارا و چه‌ پنهانی‌، به‌ دوستی‌ برگزینند، که‌ مقام‌ تقیه‌ باشد، و این‌ مقام‌ مستثنی‌ است‌ و در صورتی‌ مورد دارد که‌ شخص‌ تقیه‌ کننده‌ باطن‌ اعتقاد را حفظ‌ کند و اعمال‌ و اقوال‌ ظاهر در هنگام‌ تقیه‌ در آن‌ موثر شود و البته‌ خدا به‌ او یاری‌ می‌کند و او را در مقابل‌ دشمنان‌ محافظت‌ می‌فرماید. به‌ عبارت‌ دیگر دوستی‌ ظاهری‌ نباید به‌ دوستی‌ حقیقی‌ مبدل‌ شو


شعور درونی و شعور سطحی

می‌بینیم‌ که‌ خودآگاهی‌ و شعور میان‌ دو قطب‌ در جریان‌ است‌: از یک‌ سو باطن‌ انسان‌ است‌ که‌ تنها خدا از آن‌ آگاه‌ است‌ و جز از خلال‌ ظهورات‌ خودآگاهی‌ (شعور) که‌ کم‌وبیش‌ حقیقی‌ است‌ شناخته‌ نمی‌شود و از سوی‌ دیگر شعور سطحی‌ و آشکار و ظاهر است‌ که‌ به‌ احساساتی‌ تعلق‌ دارد که‌ افعال‌ و کردار ما با آن‌ توجیه‌ می‌شود، اما علت‌ حقیقی‌ آن‌ افعال‌ نیست‌، با توجه‌ به‌ این‌ معنی‌، اگر حفظ‌ باطن‌ نباشد، چه‌ بسا که‌ ترس‌ باعث‌ شود که‌ دوستی‌ ظاهری‌ در تقیه‌ به‌ دوستی‌ واقعی‌ تبدیل‌ شود. 

امام‌ فخر رازی‌ در تفسیر آیة‌ شریفه‌ که‌ نقل‌ شد می‌گوید صدر قلب‌ است‌ که‌ «محل‌ بواعث‌ و ضمائر است‌». ضمیر هم‌ در اینجا به‌ معنی‌ باطن‌ شعور است‌...


انتخاب و قدری تغییر : امیر تهرانی

منبع: amolshahr.blogfa.com


اسبهای ایرانی: نژاد گمشده اسب ایرانی که یافته شد


خانم لوئیز فیروز، کاشف اسب خزر:

خانم لوئیز فیروز (۱۹۳۷ در ویرجینیا - ۲۰۰۸ ایران) کاشف اسبچه خزر و زاده ویرجینیای آمریکاست. پدر وکیلش در دوران جنگ جهانی دوم، مدتی در ایران بوده. او که دانشجوی ادبیات اروپایی ولادیمیر ناباکوف بوده، با یک ایرانی ازدواج کرده و به ایران آمده است. او فارغ التحصیل رشته دامپروری از دانشگاه کرنل که یک مرکز سوارکاری را در تهران اداره می کرد در سال 1344 به دنبال اسبی مناسب برای کودکان بود . در پی جستجو هایش در همان سال می گوید:

" در سواحل دریای خزر در شمال ایران یک نژاد اسب کوچک زیست می کند که من هرگز توضیحی از آن در کتابها ندیده بودم و بعلاوه در خارج از اراضی ملکی آنجا ناشناخته می باشد ."

او به دلیل محل کشف این نژاد در جنوب دریای خزر آن را Caspian pony  نامید از آن پس تلاش های گسترده ای را آغاز کرد و با بسیاری از مراکز تحقیقاتی معتبر تماس گرفته و این حیوان را معرفی نمود. پس از پنجاه سال زندگی در ایران، خود را ایرانی می‌داند وعلاقه اش به ایران در حدی است که وصیت کرده بود در روستای قره تپه شیخ در ترکمن صحرا خاکش کنند.

علی گلشن در کتاب اسب ترکمن درباره لوئیز فیروز می‌گوید: 

"یکی از افرادی که تحقیقات بسیاری را درباره اسب در ایران به انجام رسانده است، لوئیز فیروز است. او در سال ۱۳۳۶ با یکی از شاهزادگان قاجاری ایران به نام نرسی فیروز که از نوادگان فرمانفرما بود، ازدواج و به همراه او به ایران سفر کرد. او با کمک همسر خود و با توجه به علاقه ای که به اسب و سواری داشت مرکزی را به نام نوروز آباد در تهران، جهت سواری فرزندانش تاسیس کرد."

لوئیز همواره به دنبال اسبی کوچک اندام بود که برای سواری کودکان مناسب باشد. سرانجام، جست و جو و کنجکاوی او در این باره منجر به کشف مجدد نژادی شد که قدمتی هزاران ساله داشت. او با پشتکار فراوان توانست اسبی را به دنیا معرفی کند که دارای ارزش فراوانی بود. او این اسب منحصر به فرد را که به مینیاتور اسب عرب شباهت دارد، اسبچه خزر نامید. 

علاقه بسیار او به اسب های ایرانی، زمینه تحقیقات وسیع او درباره اسب های مناطق مختلف ایران شد. لوئیز فیروز برای انجام مطالعات خود بر روی این اسب ها مزرعه ای را در یکی از مناطق ترکمن نشین ایران، واقع در روستای قره تپه شیخ از توابع شهرستان کلاله خریداری و مطالعات خود را بر روی این اسب ها آغاز کرد. زندگی با ترکمانان و مطالعه دقیق او بر روی اسب ها نکات بسیاری به او آموخت. 

او برای تکمیل تحقیقات خود و با همکاری مراکز و متخصصانی از جمله باستان شناس مجاری دکتر ساندر بوکینی و دکتر گاس کتران از دانشگاه کنتاکی،  مطالعات باستان شناسی و ژنتیک بر روی اسب ها انجام داد. 

بدون شک موفقیت و پیشرفت هایی که در ارتباط با اسب در ایران دیده می‌شود تا حد زیادی مرهون تلاش و زحمات این فرد دلسوز است. لوئیز فیروز یکی از موفق ترین و بزرگترین  پرورش دهندگان اسب در ایران بود و در راه حفظ نسل و به نژادی اسب های ایرانی، فعالیت زیادی داشت.

بدین ترتیب اسبچه خزر حیوانی که 1000 سال در لابه لای برگهای تاریخ پر فراز و نشیب ایران زمین مفقود بود و گمان می رفت که نسل آن منقرض شده باشد در نیمه دوم قرن بیستم همچون ستاره ای دنباله دار اما در حال افول خودنمایی کرد .

حدودا 10 راس از این حیوان در استان یزد و کمتر از 300 راس به طور پراکنده در ایران وجود دارد.

تعداد 2000 راس اسبچه خزر به ترتیب بالا بودن تعداد در کشورهای انگلیس،آمریکا،استرالیا،نیوزیلند و چند کشور آسیایی و اروپایی دیگر وجود دارند این در حالی است که تا قبل از کشف این گونه ،این حیوان در هیچ نقطه دنیا به جز ایران وجود نداشت.

انتخاب: امیر تهرانی

منبع: amolshahr.blogfa.com

هرروز یک سخن از سعدی : در سیرت پادشاهان

 

یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد

گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود

لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همی‌خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون وزیر ملک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آن چنان که شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی مگر سر پادشاهی کردن نداری

همان به که لشکر به جان پروری

که سلطان به لشکر کند سروری

ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست

نکند جور پیشه سلطانی

که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند

پای دیوار ملک خویش بکند

ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.

پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست

دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست


امیر تهرانی

ح.ف