میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران
میراث  علمی  ، ادبی  و فر هنگی  ایران

میراث علمی ، ادبی و فر هنگی ایران

ارایه نوشتارهایی در باره سیر فرهنگ، علم و دانش و ادب در سرزمین ایران

درسهایی از فلسفه ملا صدرا(1)

مکتب  فلسفی ملاصدرا  حکمت متعالی نام دارد .

این مکتب فلسفی   بر پایهٔ وجود و تمایز آن از ماهیت  استوار است.

این مکتب از لحاظ روش شبیه فلسفه اشراق سهروردی   است که علاوه بر  استدلال کشف   شهود در آن  معتبر می باشند. 

در فلسفه ملاصدرا بسیاری از مسائل مورد اختلاف فیلسو فان مشاء و ا‌شراق ، و  یا موارد اختلاف فلسفه و عرفان ، و یا مورد اختلاف فلسفه و کلام برای همیشه حل شده است. فلسفه ملاصدرا یک فلسفه النفاطی  نیست، بلکه یک نظام خاص فلسفی است که هرچند روش های فکری گوناگون اسلامی در پیدایش آن موثر بودند و باید آن را نظام فکری مستقلی دانست.

پس از وی این مکتب توسط علمای مسلمان پرورده شد. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود.

چیستیویرایش

پیش از ملاصدرا چند فیلسوف مسلمان از جمله ابوعلی سینا و قیصری نیز از واژه حکمت متعالی استفاده کرده‌اند.

 اولین بار ابن سینا این واژه را در کتاب اشارات  به کار برده است و از آن به عنوان اسراری یاد می‌کند که جز برای راسخان در حکمت متعالیه آشکار نیست

جالب توجه این که ملاصدرا فلسفه خود را با عنوان حکمت متعالی نام ننهاده است، این واژه صرفاً در عنوان یکی از مهمترین آثار ملاصدرا به نام «الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه» به کار رفته است که این اثر با عنوان «اسفار» یا « اسفار اربعه و یا همان سفرهای چهار گانه» نزد متخصصین امر مشهور است. 

ااما بعد از ملاصدرا، به مرور زمان، واژه «حکمت متعالی» در نزد اهل فن برای اشاره به نظام فلسفی ملاصدرا رایج شده است.

بنا بر دیدگاه او بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود  یا هستی است که ما با علم حضوری  و دریافت درونی خود آن را درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت  یا سرشت آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر موجود قالبی ویژه می‌بخشد.

 همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانه است، زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آن‌ها حکایت دارد. 

بنا بر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود به‌شمار می‌آید.

صدرا در مخالفت با استادش میر داماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. 

صدرا دربارهٔ حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به  حرکت جوهری مشهور است.

 تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه‌گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند.

 اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری اسلامی یعنی  کلام، فلسفه ، عرفان و میراث فلَسفی افلاط.ن و ار سطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی  را بنیاد نهاد.

حرکت چیست؟

ملا صدرا :  حرکت عبارت است از «حدوث تدریجی شیء». 

حدوث  نیز بر دو قسم است:

حدوث دفعی و حدوث تدریجی. 

حدوث تدریجی همان حرکت است که حدوث را به «وجود بعد از نیستی » تعریف می کنند. 

اگر این نوع وجود تدریجی باشد همان حرکت بشمار می آید.

بعد تعریف معروف ارسطو را نقل کردند که ترجمه عربی آن این است:«کمال اول از لحاظ بالقوه بودن آن ».  این بهترین تعریفی است که تاکنون برایحرکت شده است. بعد درباره این مطلب بحث خواهیم کرد.

حرکت از ن

حال تعریفی از افلاطون و نیز از فیثاغورس نقل میکنند. ملاصدرا میگوید که افلاطون حرکت را اینچنین تعریف کرده است: 

حرکت یعنی بیرون شدن از برابری و به تعبیر امروز خارج شدن از حالت یکسانی است .

زمانی  دو شیء را در یک آن با هم مقایسه میکنیم و میگوییم این دو یکسانند و یک وقت نیز یک شیء را در دو حال و دو «آن» در نظر میگیریم و می گوییم حالش با گذشته اش یکسان است. این یکسانی «سکون» است. 

نایکسانی  این  است که شیء در دو حال، در دو وقت و در دو «آن» یکسانی خود را از دست بدهد، این خروج از یکسانی همان حرکت است.

البته جمله ای که از افلاطون نقل کردهاند بیش از این نیست که حرکت خروج از یکسانی است ولی به این جمله، جمله دیگری را افزوده اند و گفته اند که مقصود افلاطون همین بوده است.

 چون اگر تا همین مقداری که نقل کردیم بگوییم، این تعریف شامل حدوثهای دفعی هم میشود:

 یک شیء اگر نباشد و بعد وجود پیدا کند از یکسانی خارج شده است؛ حالِ اولش عدم بود و حال دومش وجود است.

میگویند  مقصود افلاطون از «خروج از یکسانی» این است که در مدتی از زمان در هر آنی که حال شیء را در نظر بگیریم با آنِ قبل یکسان نیست. 

بنابراین این جهت را باید اضافه کنیم. پس در واقع اینطور است که حرکت یعنی اینکه شیء به این حالت است که در هر آن از آناتِ وجودش که آن را در نظر بگیریم با آنِ قبل یکسان نیست. پس نایکسانی به این شکل مورد نظر اوست.



[1]. مِثل افلاطونیها که افلاطونیهای جدید داریم که در دورههای بعد (تقریباً در حدود هزار سال بعد از افلاطون) مکتب افلاطون را احیا کردند و چون پیرو مکتب افلاطون بودند گاهی حرفهای آنها با حرفهای خود افلاطون مخلوط شده است، همینطور گاهی سخن فیثاغورسیها با سخن خود فیثاغورس مخلوط شده است. فیثاغورس دورهاش خیلی اقدم است و از سقراط و افلاطون هم اقدم است. بعدها گروهی پیدا شدند که آنها را «فیثاغورسیهای جدید» مینامیدند. حال معلوم نیست که آنچه از قول فیثاغورس در باب حرکت نقل شده است از خود اوست و یا از اتباع فیثاغورس است.

منبع : ویکپدیا

و درسهای اسفار: مرتضی مطهری


انتخاب و اقتباس: امیر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد